دین 64 دین 64 بهترین دین دنیا 64 الله محمد علی64 بهترین دین کدام 64دین الله شیعه است 64
مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست تقدیم به روی ماه عالم مهدی موعود منجی تمام عالم هر که منجیست خدا یارو نگهدارش باد هم که عیسی و موسی محمد باشد طراح و نوسینده حجت اله عرفانیان مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست صد کتابو صدحدیث آئینه روی محمد علیست دره علم خدا غیر از علی نیست جانشینه مصطفا این مرتضی مولاء علیست به ابجد خانواده محترم پیامبر583 پادشاه اصلی عالم 583محمد علی فاطمه حسن حسین 583 عاشوراه 583 شبکه نور 583پادشاه اصلی عالم 583به قرارداد الله 583 اهل بیت فاطمه 583 امت اسلامی583اهل دین قرآن اسلام 583به ابجداهل دین 100+351 قرآن +132 اسلام=583 583شبکه نور 583 شبکه نور583 اهل بیت فاطمه 583 این عدد نورانی را از راست بخوان براستی شیعیان فرزندان اهل بیت محمد علی فاطمه حسن حسین 583 میشود 385 شیعه 385 74 فرقه گمراه دین اگر دین ندارید لا اقل آزاد مرد باشیدبه ابجد 245 دینه بحق الله 245 افق دین اسلامه حق245اسلامه حق245 فاطمه +علی =245 علی110+135فاطمه=245 یا اسلام محمد 245 با اسلام علی 245دین الهی فاطمه 245با اسلام علی 245 با اسلام بحق بدینه حق اللهی 245 با دین انسان 245 اهل منطقی 245بسیجیان علی 245 مقام جانباز 245دعا کنید مهدی بیاید 245 انقلابیان 245 بسم الله الرحمن الرحیم 786- 541 عمر ابوبکر =245 اسلامه حق 245حکم الهی دین الله245 فاطمه 135+110 علی=245 اسلامه حق 245 سلطان سریرولایت علی قل انماولی یکم الله علی245مدار245مراد245 ما شیعیان فقط اهل بیت پیامبر را دوست میداریم و از کفار قریش بیزاریم به ابجد با قاصبان اهل بیت 786-245 اسلامه حق 245 علی فاطمه =541 عمر ابوبکر 231 باقاصبه دین الله231 ابوبکر231 راه دزدی231 فلسفه دین الله 385شیعه 385 حرفهای حسابی 385راز اهل عالم 385فرق نمیکند که سنی بر حق باشد یا شیعه وحدت اسلام برایم مهم است و پذیرش بحق به ابجد وحدت کل اسلام 600 منهای 541 ابوبکر و عمر = 59 مهدی 59 بزودی خواهد آمد و همه ادیان را به وحدت فرا میخواند ما باید کمکش کنیم صحابه حضرت مهدی بودن زحمت داردو 202دین الهی محمد 202 یعنی علی 110+92 محمد=202 بلغ اولا بکمالهی کشف دوجا به جمالهی حسنت جمیعو خصالحی صلو علیه و آلهی حاتفی گفت دیدم من آن کتف نبی دوره خاتم تا به شانه بود علیا"علیا"یا علی دوش نبی حیدر است وارث پیغمبر است بوود نام مولاء الهی بحق که وصی مصطفی مرتضایی بت شکنی دوش نبی حیدر است وارث پیغمبر است اسلام نجاتبخش 1488 - 1202 عمر ابوبکرو عثمان = 286 یعنی 286 عید محمد علی 286 به ابجد 12منتخب12 اسلام 12 حق 12اخلاق12 نجاتبخش 12 اسلام 12 نجاتبخش 12 قلب 12هوا 12 ساعت 12 ماها 12 قلب 12جانها 12حم 12 گل گل12 دلی که نیست حب علی سنگ است چرا که نور وی و نور حق هماهنگ است مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست وصی بحق محمد سلام سَلاَمٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ سلام بر جمال حیدر کرار اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش که به تلبیسو حیل دیو مسلمان نشود فتنه های دین 615-541 = 74 فرقه نه 74 ابجد سه خلیفه ابوبکر27+22 عمر+25 عثمان =74باعث 74 فرقه شدن دین شدند74والشجرتها الملعونه 74 ابجد ابوبکر 27+22 عمر +25 عثمان = 74 ان من المجرمین منتقمون 74 به هزار نام خدا قسم 1000به ابجد محمد مصطفا 92 قسم = 1092 منهای ابجد سه خلیفه کن 1202- منهای 1092 = 110مولا و مقتدای عالم علیست افتخار دین 1346- 1202= 144 ضرب 12 امام در خودش 144 ابجد آیه وعتصمو بحبل الله جمیعا" و لا تفرقو 144 گمراه دین 310 عمر 310فاسق دینه310دلیل نفاقه310 اهل نابکار310 مانع های سده دین 310مفسدین به جهان310با ارازل دینی310پلید نادان بجهانی310310مفسدین به جهان310منکر310نامردیه 310 گنه بزرگانه 310مکرن 310 کفری 310 نیرنگ310 عمر310 ابله منافقا 310جاهل منافق310عمر 310حرامیان 310گمراه دین310فاسقین 310مکاره پلید310به کاذبه منافق310جاهل منافق 310بفریبی ها310مکرن310 کفری 310گمراه دین310عمر 310منکر310 نیرنگ310عمر310با قاصب کل دین 310 بناحق پلید اهله دینه310 بیداد گرانه ابله 310 احمقان اهل دینی 310 یا وهابیه منافقه 310احمقان اهل دینی 310 فاسدان پلید دین ها 310 بمار زنگی 310کفری 310 عمر 310 310کلب کلب هار310 ابله منافقا 310نمرودی310 ناحق عالمی 310 عمر 310بمار زنگی 310منکر 310جاهل منافق 310 ابله منافقا 310 اباجهل در دین 310 ابالهبا در دین 310 اباجهل در دین 310 بیداد گران ابله 310 قاصبان بدین 310نامردیه 310 کفری 310 عمر 310 گمراه دین 310یا بلاء دین اسلام 310نیرنگ310نمرودی310 سامری310 گمراه دین310 مکرن310حرامیان 310بی ایمان دین اسلام310 عمر 310 گمراه دین 310 منکر 310 کفری 310 نامردیه 310دلیل نفاق310 عمر 310 جاهل منافق310 ابله منافقا 310 با اهل منافق 310 310اباجهل در دین 310 کفری310 احمقهای فاسد 310 منکر 310 حرامزاده پلید 310وهابی کودن دین اسلامی310 قاصبان بدین 310 رمززناه 310 گمراه دین310 کوره دینیه 310جهل عرب 310 اباجهل در دین310یا بلاء دین اسلام 310منکر 310نامردیه 310با وهابیه نادان دین حق 310 دلیله نفاق310کفری310 نیرنگ310نمرودی 310 کلب کلب هار 310 عمر 310سگ هار پلید 310 دلیل نفاقه 310 جهل عرب 310سامری310 310دائش وهابی نادان 310 اباجهل در دین 310گمراه دین 310 جاهل منافق 310 ابله منافقا310 کفری 310حرامیان 310 نامردیه 310دزدانه فدک فاطمه 310بمار زنگی 310کفری منکر 310جاهل منافق 310 نامردیه 310عمر 310یا بلاء دین اسلام 310 سگ مردها310 نیرنگ 310نمرودی 310سامری310 گمراه دین310یا بلاء دین اسلام 310 نیرنگ 310 منکر 310 کفری 310 مکرن310 خباثتی1512-1202 سه خلیفه = 310 عمر 310نامردیه 310 منکر310 کفری310نیرنگ 310 عمر310ناهنجار 310پلیدی بقاصبانی 310بوگند مردابا 310سگ مرد ها 310 کبر پلید دین 310بقلدره دینه 310احمق بی دین ها 310 جهل عرب 310 اباجهل در دین 310 گراز ناهلی 310 دزده دین اسلامی 310 نار جهیما310بدعت شیطانه 851-541= 310عمر 310 با اهل منافق 310 حرامیان 310 بمزاحم های دین اسلام 310 رزل بدینی 310 با اهل منافق 310 اهل دین دین عدوالله 310عمرفاسق دینه310دلیل نفاقه310 اهل نابکار 310مفسدین به جهان310با ارازل دینی310پلید نادان بجهانی310 مفسدین به جهان310 310فاسق دینه310دلیل نفاقه310 اهل نابکار310 مانع های سده دین 310مفسدین به جهان310با ارازل دینی310پلید نادان بجهانی310310مفسدین به جهان310منکر310نامردیه 310 گنه بزرگانه 310مکرن 310 کفری 310 نیرنگ310 عمر310 ابله منافقا 310جاهل منافق310عمر 310حرامیان 310گمراه دین310 فاسقین 310مکاره پلید310به کاذبه منافق310جاهل منافق310 310منکر310نامردیه 310 گنه بزرگانه 310مکرن 310 کفری 310 نیرنگ310 عمر310 ابله منافقا 310جاهل منافق310عمر 310حرامیان 310گمراه دین310 فاسقین 310مکاره پلید310به کاذبه منافق310جاهل منافق310بفریبیها310 مکرن310 کفری310گمراه دین310عمر 310قاصبه دین الله310 فریب کاران اهل عالمی 715 -541 فتنه ها عمر ابوبکر = 310 عمر 310 گمراه دین 310خاک عالم بر سرت کنم عمر عرعر خر هم بوود لعن عمر این نام 310چیست که عرعر میکند اهل سنت را همه خر میکندتف به روی هر کسی نادان بوود هم طرفدار ابوبکروعمر عثمان بوود عرعر خر هم بوود لعن عمر به ابجد خائنان 772-451 عمر و ابوبکر = 231 اهل بی مغز بدین 231ابوبکر 231با قاصبه دین الله 231 لانه جاسوسیه 231 قاصب ابله 231231محکومان بدین 231ادیانی جعلی باطل 231 دو رویه 231 یا ابوسفیانی 231 نفاق231 فاسق231 اهل بقاصب231یا اهل مفسد 231 اهل نامرد 231 محکومان بدین231جزو خائنان به رسول خدا بوده الله اکبر کلمات هم غوغا نموده اند به ابجد اشراردینها772-541= 231 ابوبکر231راه دزدی 231 نفاق 231 با جاهلا نادان ملحد 231 عصیان231فاسق231 قفان231. قفان در قول عمر: انی استعمل الرجل فاجر 231 یه فاجریا 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 یا ابوسفیانی 231لانه جاسوسیه231 ادیانی جعلی باطل 231 دورویه 231 با دزد گربها 231 بابی عقلیها 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر نابحق دینها 231 بااحمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 ابوبکر و عمر 541قاتلی 541 ابوبکر و عمر 541در غدیر خم دین کامل شد اکملتو لکم دینکم بعد از وفات پیامبر دشمنان دین خدا گمراه دین 310مکرن 310کفری310 ناحق عالمی310 عمر310نیرنگ 310گمراه دین 310 مکرن310کفری دزدان فدکه فاطمه310بمارزنگی310 کفری310 اهل نابکار 310بعالم بی عملی 310 پرمدعاه 310با نادان کل عالمی 310 ابله بکل عالم 310 فاسق دینه 310 پلید فاسدان دین 310 احمق ها نادان پلید 310 پلیدها احمق نادان 310منکر 310جاهل منافق منافق ابلها 310نامردیه310 کفری310عمر310نیرنگ 310 نمرودی310 حرامزاده پلید310 سامری310 گمراه دین310مکرن 310 بکج راه 231 ابوبکر231 دزده دینه اسلامی 231ابله بکل عالم 231دزدا فدک نگونه 231ابوبکر 231رکب وبا 231 احمق ملحد 231 اشراردینها772-541 عمر و ابوبکر= 231 با فاجعه جهانی 231 به لعین دین 231 ابوبکر231لعین بدین231 بکودن احمق 231 دین حرام الهی 231 نفاق 231 عصیان 231 فتنه گران 786- 245 اسلامه حق = 541 ابوبکر عمر 541+430 مقصر = 971 ظالم - 310 عمر =661 عثمان -231 ابوبکر =430 مقصر به ابجد (ریاست کفر )971 ظالم میباشد 971-661 عثمان = 310 عمر310 با قاصب دین الهی 310 عمر 310 منکر 310 حرامیان 310 کفری 310 عمر ابوبکر231+ 310عمر 310ناحق عالمی = 541فتنه عالم 676-135 فاطمه = 541 عمر وابوبکر فتنه عالم بودند شرم گینان 651-110 علی = 541 عمر ابوبکر رکب وبا 541 عدواهل بیت بوده اند به ابجد صغیر شیطان 22 مقصر 22 هذیان 22 عمر22شیطان 22 ابابکر22دشمن اسلام22 مجرمان 22 منافقان 22 بدبختی 22 بدیها 22 دروغ 22نیرنگ 22 کلک 22 کید 22 مکارا 22 روباه 22 ابوبکر رکب وبا من از خار سر دیوار دانستم بناحقی دو سال خلافت نکرده از دنیا رفت عمر به او سم ری سامری قوم محمد او را به درک اسفل سافلین فرستاد در طبقه سوزان جهنم که به آنجا اسفله سافین میگویند فقط شیطان نمرود شداد حامان فرعون عمر ابابکر شمر یزید معاویه و بت پرستان و قاصبان ولایت را عذاب میکنند قرار دارندهفت طبقه زیرداخل جهنم سوزان ترین جای جهنم را درک اسفله سافلین میگویند علمی فراتر از کهکشان ریاضی در قرآن به ابجد ظالم 971-430 مقصر = 541 ابجد ابوبکر عمر 541 مقصر 430+231 ابوبکر= 661 عثمان 661+310 عمر = 971 ظالم 971-430 مقصر = 541 عمر ابوبکر 541گمراه دین بناحق دینها 541 ابجد آل سعود 171+370 شیطان = 541 مردان گمراه 541جهل عرب ابله به کل عالم 541 اباجهل در دین عقیده باطل 541کفری دین حرام الهی 541دلیل نفاق به لعین دین 541 به دقل باز کودن با قاصب کل دین541 پلید ناکسان حرامیان 541ابله منافقا بناحق دین ها 541 بی دینها احمق جاهل منافق 541جهل عرب عقیده باطل541ملحد ها یا منافق آل سعود 541شیطان آل سعود541 آفت کلی541 به نااهله منافقه آل سعود 541بانامرده اهل دین اسلامی دشمنا دین های اسلامی 541 منافق کوردلی541 ابله بشرا 541آفت کلی آفت کلی541 به نااهله منافقه آل سعود 541بانامرده اهل دین اسلامی 541دشمنا دین های اسلامی 541 منافق کوردلی541 ابله بشرا 541آفت کلی 541 با قاصب کل دین نفاق541 کافر پلید دین اسلام 541مجرمین بدین اسلام با دشمن ابله نادان 541 به نامرده ابله دین 541 بنامردان قاصب 541 نامردان اصلی دین 541آفت کلی 541انحرافه دین اسلام یا حقه بازان پلید اسلامی به نامرده ابله دین 541 عقیده باطلی نامردی 541 با منافقان ابله ملحد نادان 541دشمنه اسلامی 541کافر پلید دین اسلام 541 مجرمین بدین اسلام 541انحرافه دین اسلام 541
قالب وبلاگ 1
داستانهای زندگی 1
ابزار وبلاگ 1
خرید لایسنس نود32 1
بزرگترین سامانه تبادل لینک 1
بهترین ریمل - ریمل حجم دهنده و بلند کننده 1
سر دنده ال ای دی led
ردیاب مخفی خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اسلامه حق 245 علی 110 + 135فاطمه = 245 و آدرس aaaali110.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 31
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 64
بازدید ماه : 832
بازدید کل : 89843
تعداد مطالب : 437
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



به ابجدظالم 971- 430 مقصر = 541 دشمنه اسلامی 541 کافر پلید دین اسلام 541توهین دین ها 541 بنامردان قاصب 541 مردان گمراه 541 مجرمین بدین اسلام 541 فاجران دین اسلامی 541 آل سعود 171+370 شیطان = 541 عمر ابوبکر541 پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپا خیزند به ابجد فتنه ها 541 اهله شر 541 دشمنه اسلامی 541 مرگ کافر 541 آفتین 541 عداوتین 541 عمر ابوبکر541 فتنه ها541 آل سعود 171 +370 شیطان = 541 قاتلی 541 دشمنه اسلامی 541 اولین قاصب دینه 541 مجرمین بدین اسلام 541 بنامردان قاصب 541 انحراف دین اسلام 541 فاجران دین اسلامی 541 اولین قاصب دینه 541 مجرمین بدین اسلام 541 بنامردان قاصب 541 انحراف دین اسلام 541 فاجران دین اسلامی 541منافقان پلیده دین 541 با ناکس های اهله قرآن 541مقصرا دین الهی 541 نامردان اصلی دین 541بنامردان قاصب 541 مردان گمراه541 فاجران دین اسلامی 541 مجرمین بدین اسلام 541 دشمنه اسلامی 541 مردان گمراه 541 احمقان فاسد دین اسلام 541 کافر پلید دین اسلام 541 مقصرا دین الهی 541 بنامردان قاصب 541 مردان گمراه 541 بنامردان قاصب 541 نامردان اصلی دین 541 به اولین قاصبان احمق پلید 541 نامردان اصلی دین 541 به ابجد آفتین 541 کافر پلید دین اسلام 541آفتین 541فتنه ها 541 عمر ابوبکر 541 میباشند 541احمقان فاسد دین اسلام 541 کافر پلید دین اسلام 541 مجرمین بدین اسلام 541 کفار پلید دین اسلام 541 با ناکسهای اهل قرآن 541 مقصرا دین الهی 541 فاسد ترین نامرد اهل دین 541 مجرمین بدین اسلام 541مردان گمراه 541 بنامردان قاصب 541 کافر پلید دین اسلام 541 احمقان فاسد دین اسلام 541مجرمین بدین اسلام 541 دشمنه اسلامی 541 ظالم 971-430 مقصر = 541 عمر ابوبکر


Képtalálat a következőre: „‫عکس نام محمد علیست‬‎”پیامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) فرمودند: إن وليتموا علياً و ما أراكم فاعلين تجدوه هاديا مهديا يهدي بكم السبيل المستقيم. اگر علي را خليفه خويش قرار دهيد، گرچه مي‌دانم نمي‌كنيد، همه شما را به ساحل نجات و سرمنزل مراد خواهد رساند. مسند احمد بن حنبل، ج1، ص109 ـ الإصابة لإبن حجر، ج4، ص468 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج1، ص82 ـ تفسير الآلوسي، ج6، ص170 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص420 ـ أسد الغابة لإبن الأثير، ج4، ص31 ـ ميزان الإعتدال الذهبي، ج3، ص363 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص397 سامری قوم محمد عمر گاو بوود لعنتی بی پدر به علم ریاضی قرآن عمر 310 منکر310 کفری310 فاسق دینه310 جهل عرب310 اباجهل در دین 310 حرامیان310 کلب کلب هار310  جاهل منافق 310 ابله منافقا 310سم ری 310 همان سامری میباشد سامری قوم محمد عمر گاو بوود لعنتی بی پدر فاسق دین عرب  این نام عمر چیست که عرعر میکند اهل وهابی همه خر می کند عرعر خر هم بوود لعن عمر به ابجد صغیرشیطان22 عمر22مقصر22دشمن اسلام22ابابکر 22عمر22گنده لات22شرور 22نابکار22قلدر22شیطان22عمر22مقصر22بدبختی22نابکار22دینها22دروغ22کلک22کید22     شیطان 22مقصر22عمر22ابابکر22شیطان22عمر22گنده لات22شرور22نابکار22قلدر22به ابجد کبیر مقصر430+231 ابوبکر = 661 عثمان661+310 عمر= 971 ظالم 971-430 مقصر = 541 عمر ابوبکر541 فتنه ها 541قاتلی541 اهله شر541 مرگ کافر541 ابوبکر دوسال خلافت نکرده از دنیا رفت و آرزوی خلافت را به گور برد تمام ناحقها دو سال خلافت نکرده از دنیا می روند اولین ناحق دین اسلام ابوبکر رکب وبا

با سه کلمه پروردگارت دینت پیامبرت وامامت را ثابت کن به ابجد64 دین 64 الله محمد علی64بهترین مذهب الله64مذهب ناب حق شیعه64بهترین  دین کدام 64دین الله شیعه است 64 دین الله اصل اسلام64 دین الله شیعه است 64تنها جانشین دین الله64 الله محمدعلی64مذهب ناب حق شیعه است64حقیقت دین الله64 محوراصلی قرآن64نماینده واقعی دین الله64 شاهنشاه امام غدیر خمی64قانون مذهب دین الله 64با فلسفه دین الله64عشق الله راه الله64فقط الله اصل اسلام64دین مکتب حق الله64ره الله مذهب الله64کلید جانشین الله64قلب کل دین اسلامی 64دین 64با مذهب محمد علی64 کلید اسرار الله64کلید بدین الله 64راه الله منصب الله64دین الله محمدی 64 کلیده سره الله 64دین 64الله محمد علی 64 +132 اسلام = 196دین اسلام 196ضرب 14 معصوم خانواده محترم رسول خدا میشود 196 دین اسلام 196

میگویند عمر لوچ چشم هم بوده هر کسی بغیر از حضرت ابولولوء فکر میکرد چشم خوره می کند ابوبکردوسال خلافت نکرده از دنیا رفت می گویند عمر در شرابش سم ریخته بود خدایی اگه این عکس را بقل سنگی بگذاری فکر می کنی چلپاسه است وقتی آیه شراب نازل شد گفت گمان نکنم از پس این یکی بربیایم عمر میگفت برای من چلپاسه بیاوریدبیشتر دوستم میدارم به ابجدابوبکرعمر49 چلپاسه مارمولک49منافق بدین اسلام49شجره ملعونه49عمری ها از قدیم این عکس عمر را حفظ کرده و به آن افتخار میکردند تا بما رسیده می گویند در زمان عمر کشیشی مسیحی آن را کشیده دم مسیحی گرم ایول داره                                      گنده لات نابکار بی پدرقاصب دین خداوند عمر گنده لات شرور نابکار وقت جنگ می کرد نامردی فرار مثل بزازکوه سخره می پرید تا بگیرد در بغل چلپاسه را حضرت عایشه می فرماید وقتی ما زنان از جنگ فرار کردیم در جمع زنان ابوبکر عمر عثمان ودوستانش را دیدیمسیوطی در کتاب تفسیر « الدر المنثور » در تفسیر آیه 155 سوره آل عمران، می نویسد :

أخرج ابْن جرير عَن كُلَيْب قَالَ: خطب عمر يَوْم الْجُمُعَة فَقَرَأَ آل عمرَان وَكَانَ يُعجبهُ إِذا خطب أَن يَقْرَأها فَلَمَّا انْتهى إِلَى قَوْله {إِن الَّذين توَلّوا مِنْكُم يَوْم التقى الْجَمْعَانِ} قَالَ: لما كَانَ يَوْم أحد هَزَمْنَا ففررت حَتَّى صعدت الْجَبَل فَلَقَد رَأَيْتنِي أنزو كأنني أروى (أروى: ضَأْن الْجَبَل ضد الماعز) وَالنَّاس يَقُولُونَ: قتل مُحَمَّد فَقلت: لَا أجد أحد يَقُول قتل مُحَمَّد إِلَّا قتلته حَتَّى اجْتَمَعنَا على الْجَبَل فَنزلت {إِن الَّذين توَلّوا مِنْكُم يَوْم التقى الْجَمْعَانِ} الْآيَة كلهَا وَأخرج ابْن الْمُنْذر وَابْن أبي حَاتِم عَن عبد الرَّحْمَن بن عَوْف {إِن الَّذين توَلّوا مِنْكُم يَوْم التقى الْجَمْعَانِ} قَالَ: هم ثَلَاثَة وَاحِد من الْمُهَاجِرين وَاثْنَانِ من الْأَنْصَار

 

عمر، روز جمعه، سوره آل عمران را خواند… وقتی به این آیه رسید، « کسانی از شما که در روز روبه رو شدن دو جمعیت با یکدیگر ( در جنگ احد )، فرار کردند، شیطان آنها را بر اثر بعضی از گناهانی که مرتکب شده بودند، به لغزش انداخت…» گفت: وقتی روز احد، مشرکان را شکست دادیم، من فرار کردم تا این که از کوه بالا رفتم و همانا خود را دیدم که همانند بز کوهی، از کوه بالا می روم و مردم ندا می دادند که محمد ( صلی الله علیه وآله وسلم ) کشته شد… پس این آیه نازل شد… .

 

الدر المنثور ج2 ص335 المؤلف: عبد الرحمن بن أبي بكر، جلال الدين السيوطي (المتوفى: 911هـ)، الناشر: دار الفكر - بيروت ، عدد الأجزاء: 8

 

جامع البيان في تأويل القرآن - ج7 ص327 المؤلف: محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب الآملي، أبو جعفر الطبري (المتوفى: 310هـ)، المحقق: أحمد محمد شاكر ، الناشر: مؤسسة الرسالة، الطبعة: الأولى، 1420 هـ - 2000 م ،عدد الأجزاء: 24

    اهل سنت مثل بز گوساله اند چون طرفدار همین بزغاله اند - فرار عمر بن خطاب از جنگ حنین

محمد بن اسماعيل بخارى در صحيحش مى‌نويسد:

3142 - حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْلَمَةَ، عَنْ مَالِكٍ، عَنْ يَحْيَى بْنِ سَعِيدٍ، عَنِ ابْنِ أَفْلَحَ، عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ، مَوْلَى أَبِي قَتَادَةَ، عَنْ أَبِي قَتَادَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَامَ حُنَيْنٍ، فَلَمَّا التَقَيْنَا كَانَتْ لِلْمُسْلِمِينَ جَوْلَةٌ، فَرَأَيْتُ رَجُلًا مِنَ المُشْرِكِينَ عَلاَ رَجُلًا مِنَ المُسْلِمِينَ، فَاسْتَدَرْتُ حَتَّى أَتَيْتُهُ مِنْ وَرَائِهِ حَتَّى ضَرَبْتُهُ بِالسَّيْفِ عَلَى حَبْلِ عَاتِقِهِ، فَأَقْبَلَ عَلَيَّ فَضَمَّنِي ضَمَّةً وَجَدْتُ مِنْهَا رِيحَ المَوْتِ، ثُمَّ أَدْرَكَهُ المَوْتُ، فَأَرْسَلَنِي، فَلَحِقْتُ عُمَرَ بْنَ الخَطَّابِ فَقُلْتُ: مَا بَالُ النَّاسِ؟ قَالَ: أَمْرُ اللَّهِ، ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ رَجَعُوا....

ابوقتاده مى‌گويد: سالى كه جنگ حنين اتفاق افتاد، همراه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بودم، هنگامى كه دو لشكر روبروى هم قرار گرفتند، مسلمانان فرار مى‌كردند، سپس بر مى‌گشتند.مردى از مشركان را ديدم كه با يك مسلمان مى‌جنگيد، آن دو را دور زدم تا از پشت شمشيرى بين گردن و شانه‌اش وارد كردم، آن مرد مشرك برگشت و مرا به خودش چسپاند و فشار داد، بوى مرگ را احساس كردم، مرا رها كرد و بر زمين افتاد و مرد. عمر را ملاقات كردم، گفتم چرا مردم فرار مى‌كنند ؟ گفت امر و دستور خداوند اين است.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4 ص 58، ح3142، كتاب فرض الخمس، ب 18، باب مَنْ لَمْ يُخَمِّسِ الأَسْلاَبَ و ج 5 ص 100، كتاب المغازى، ب 54، باب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ( وَيَوْمَ حُنَيْن...، ح 4321، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.

 

فرار عمر از جنگ

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

صالحى شامى در سبل الهدى مى‌نويسد:

وكان المسلمون بلغ أقصى هزيمتهم مكة، ثم كروا بعد وتراجعوا، فاسهم لهم رسول الله، صلى الله عليه وسلم، جميعا، وكانت أم الحارث الانصارية آخذة بخطام جمل الحارث زوجها، وكان يسمى المجسار فقالت: يا حار أتترك رسول الله، صلى الله عليه وسلم، والناس يولون منهزمين؟ وهي لا تفارقه، قالت: فمر علي عمر بن الخطاب فقلت: يا عمر ما هذا؟ قال: أمر الله تعالى.

در جنگ حنين مسلمانان گريختند تا جايى كه برخى از آن‌ها تا مكه رسيده بودند، سپس برگشتند، رسول خدا براى هر كدام سهمى تعيين كرد. ام‌ّحارث انصارى افسار شتر همسرش حارث را كه مجسار نام داشت گرفته بود و مى‌گفت: اى حارث! آيا رسول خدا را تنها مى‌گذارى؟ مردم همه در حال فرار بودند؛ اما اين زن شوهرش را رها نمى‌كرد. خود او مى‌گويد: عمر از كنار من در حال فرار بود، گفتم: اى عمر اين چه كارى است كه مى‌كنيد؟ عمر گفت: فرمان خدا است.

الصالحي الشامي، محمد بن يوسف (متوفاي942هـ)، سبل الهدى والرشاد في سيرة خير العباد، ج 5، ص 331، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.

 

فرار عمر از جنگ حنین

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منظور عمر بن خطاب از «امر الله» چه بود؟

ابن حجر عسقلانى در فتح الباري، عينى در عمدة القاري، شوكانى در نيل الأوطار و عظيم آبادى در عون المعبود در توجيه اين سخن عمر كه فرارش را به خداوند نسبت داده است مى‌نويسند:

وَانْهَزَمْتُ مَعَهُمْ فَإِذَا بِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ قَوْلُهُ أَمْرُ اللَّهِ أَيْ حُكْمُ اللَّهِ وَمَا قَضَى بِهِ

يعنى مقصود عمر از اين كه گفته «امر الله» اين است كه قضا و قدر الهى اين است كه ما فرار كنيم!

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 8، ص 29، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

العيني، بدر الدين محمود بن أحمد (متوفاي855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 17، ص 299، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

العظيم آبادي، محمد شمس الحق (متوفاي1329هـ)، عون المعبود شرح سنن أبي داود، ج 7 ص 275، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الثانية، 1995م.

 

فرار عمر از حنین

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اگر اين توجيه عمر را بتوان قبول كرد، بايد گفت كه هيچ گناهكارى در عالم باقى نخواهد ماند؛ زيرا همه گناهكاران مى‌توانند اعمال بدشان را به اين صورت توجيه كنند!

البته احتمال دارد منظور عمر اين باشد كه دستور خداوند اين است كه در اين لحظه ميدان جنگ را رها كرده و فرار نماييم، چنانچه عينى در جايى ديگر از عمدة‌ القارى مى‌نويسد:

قَوْله: (قَالَ: أَمر الله) ، أَي: قَالَ عمر: جَاءَ أَمر الله تَعَالَى

العيني، بدر الدين محمود بن أحمد (متوفاي855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 15، ص 68، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

 

فرار عمر از حنین

 

كه در اين صورت عوارض بدترى خواهد داشت؛ زيرا جناب خليفه، نه تنها فرار مى‌كند كه حتى فرار خود را به خداوند نسبت مى‌دهد و آن را امر الهى مى‌داند!!!؛ زيرا:

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اولا: اين سخن خلاف دستور خداوند است كه نهى صريح در فرار از جنگ دارد:

يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَار. الأنفال / 15

اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه با انبوه كافران در ميدان نبرد رو به رو شويد، به آن‌ها پشت نكنيد (و فرار ننماييد).

و در آيه ديگر هر گونه فرار از جنگ را روبرو شدن با خشم و غضب الهى و گرفتار شدن در آتش مى‌داند:

وَ مَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئذٍ دُبُرَهُ إِلا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيزًِّا إِلىَ‏ فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ مَأْوَئهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ المَْصِير. الأنفال / 16

و هر كس در آن هنگام به آن‌ها پشت كند- مگر آنكه هدفش كناره‏گيرى از ميدان براى حمله مجدد، و يا به قصد پيوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد- (چنين كسى) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جايگاه او جهنم، و چه بد جايگاهى است!

 




ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ثانياً: اين چنين تفكرى ياد آور سخن مشركان است كه عدم ايمان خود را به مشيت خداوند نسبت مى‌دادند:

سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلاَ آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِنْ شَيْء كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْم فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَخْرُصُون. َسوره انعام آیه 148.

به زودى مشركان (براى تبرئه خويش) مى گويند: «اگر خدا مى خواست، نه ما مشرك مى شديم و نه پدران ما و نه چيزى را تحريم مى كرديم!» افرادى كه پيش از آن‌ها بودند نيز، همين گونه دروغ مى گفتند و سرانجام (طعم) كيفر ما را چشيدند. بگو: آيا دليل روشنى (بر اين موضوع) داريد؟ پس آن را به ما نشان دهيد؟ شما فقط از پندارهاى بى اساس پيروى مى كنيد، و تخمين هاى نابجا مى زنيد.




2- فرار عثمان در جنگ حنین

 

ابن عبد البر از عالمان بزرگ اهل سنت مى‌نويسد:

(1826) عقبة بْن عثمان بن خلدة بن مخلد بن عامر بْن زريق الأَنْصَارِيّ الزرقي،شهد بدرا هُوَ وأخوه أَبُو عبادة، وسعد بْن عُثْمَان. قَالَ ابْن إِسْحَاق: وقد كَانَ الناس انهزموا عَنْ رسول الله صلى الله عليه وسلم- يعني يَوْم أحد- حَتَّى انتهى بعضهم إِلَى المنقى دون الأعوص، وفر عُثْمَان بْن عَفَّان، وعقبة بن عثمان، وسعد بْن عُثْمَان- أخوان من الأنصار- حَتَّى بلغوا الجبل مما يلي الأعوص، فأقاموا بِهِ ثلاثا، ثُمَّ رجعوا إِلَى رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فزعموا أن رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ [لهم] لقد ذهبتم بها عريضةً

عثمان بن عفان و دو نفر از انصار به نام‌هاى عقبة بن عثمان و سعد بن عثمان و افرادى از بنى زريق گريختند تا به كوه جلعب در اطراف مدينه رسيدند و سه شبانه روز در آن جا ماندند، سپس نزد پيامبر (صلی الله علیه وآله) بازگشتند....

الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 3، ص 1074،المؤلف: أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر بن عاصم النمري القرطبي (المتوفى: 463هـ)،المحقق: علي محمد البجاوي،الناشر: دار الجيل، بيروت،الطبعة: الأولى، 1412 هـ - 1992 م.

 

 

 

 

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فخر رازى در تفسيرش مى‌نويسد:

وَمِنْهُمْ[المنهزمين]أَيْضًا عُثْمَانُ انْهَزَمَ مَعَ رَجُلَيْنِ مِنَ الْأَنْصَارِ يُقَالُ لَهُمَا سَعْدٌ وَعُقْبَةُ، انْهَزَمُوا حَتَّى بَلَغُوا مَوْضِعًا بَعِيدًا ثُمَّ رَجَعُوا بَعْدَ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ  فَقَالَ لَهُمُ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ «لَقَدْ ذَهَبْتُمْ فِيهَا عَرِيضَةً»

عثمان بن عفان، عقبة بن عثمان و سعد بن عثمان (دو نفر از انصار) آن قدر گريختند كه به كوه جلعب (كوهى در اطراف مدينه از طرف اعوض) رسيدند و سه روز در آن جا ماندند و سپس بازگشتند. رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم به آن‌ها فرمود: به چه سر زمين دورى رفته بوديد! »

أبو عبد الله محمد بن عمر بن الحسن بن الحسين التيمي الرازي الملقب بفخر الدين الرازي خطيب الري (المتوفى: 606هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 9، ص 398،الناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت،الطبعة: الثالثة - 1420 هـ

 

 

 




3- امام علی (ع) تنها کسی بود که در جنگ حنین در کنار پیامبر (ع) ماند

 

حاكم نيشابورى درباره جنگ حنين روايتى را با سند صحيح از ابن عبّاس نقل مى كند.

ابن عباس گويد: تنها كسى كه در جنگ حنين با رسول خدا صلى اللّه عليه وآله ماند و استقامت كرد، علىّ بن ابى طالب عليهما السلام بود و همه پا به فرار گذاشتند.

المستدرك على الصحيحين:ج 3 /ص 111.

 

این یعنی اینکه تمامی صحابه از جمله ابوبکر و عمر و عثمان از جنگ حنین فرار کردن

در جنگ خیبر :

ابتدا پیامبر (ص) پرچم را به ابوبکر داد و او را به سوی خیبر فرستاد اما ابوبکر پا به فرار گذاشت و شکست خورده برگشت.

سپس پیامبر (ص) پرچم را به عمر بن خطاب داد و او را به سوی خیبر فرستاد اما عمر هم پا به فرار گذاشت و شکست خورده برگشت.

 سپس پیامبر (ص) روز بعد پرچم را به امام علی (ع) داد و امام علی (ع) به سوی خیبر رفت و درب آن را از جا کند و مسلمانان را پیروز کرد.

( پیامبر خیلی زیرکانه عمل کرد تا به همه مسلمان ها تفاوت ابوبکر و عمر را با امام علی (ع) نشان دهد. چون اگه همان ابتدا پرچم را به امام علی (ع) می داد آنگاه ترسو و بزدل بودن ابوبکر و عمر آشکار نمی شد. اهل سنت خیلی روی این موضوع تفکر کنند.)

فرار و شکست ابوبکر در جنگ خیبر

 حاكم نيشابوري در المستدرك در باره فرار ابوبكر مي نويسد:

 4338 أَخْبَرَنَا أَبُو قُتَيْبَةَ سَالِمُ بْنُ الْفَصْلِ الآدَمِيُّ بِمَكَّةَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ، ثنا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمٍ، عَنِ ابْنِ أَبِي لَيْلَي، عَنِ الْحَك� ".

هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ

المستدرك علي الصحيحين ج 3 ص 39

 از أبو ليلي نقل شده است كه اميرمؤمنان عليه السلام به او گفت: اي ابو ليلي ! آيا در خيبر با ما نبودي؟ گفت: بلي به خدا سوگند همراه شما بودم. اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه وآله ابوبكر را به سوي خيبر فرستاد، او همراه مردم رفت و شكست خورده برگشت.

سند اين روايت صحيح است اما بخاري و مسلم نقل نكرده اند .

شمس الدين ذهبي هم نيز در تلخيص المستدرك گفته است كه سند اين روايت صحيح است.

 

 فرار و شکست عمر بن خطاب در جنگ خیبر

حاكم نيشابوري در المستدرك در باره فرار عمر بن خطاب مي نويسد:

أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْمَحْبُوبِيُّ بِمَرْوَ، ثنا سَعِيدُ بْنُ مَسْعُودٍ، ثنا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَي، ثنا نُعَيْمُ بْنُ حَكِيمٍ، عَنْ أَبِي مُوسَي الْحَنَفِيِّ، عَنْ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: " سَارَ النَّبِيُّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ إِلَي خَيْبَرَ، فَلَمَّا أَتَاهَا بَعَثَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَي عَنْهُ، وَبَعَثَ مَعَهُ النَّاسَ إِلَي مَدِينَتِهِمْ أَوْ قَصْرِهِمْ، فَقَاتَلُوهُمْ فَلَمْ يَلْبَثُوا أَنْ هَزَمُوا عُمَرَ وَأَصْحَابَهُ، فَجَاءُوا يُجَبِّنُونَهُ وَيُجَبِّنُهُمْ، فَسَارَ النَّبِيُّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ " الْحَدِيثُ.

هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ

حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ أَحْمَدُ بْنُ سَلْمَانَ الْفَقِيهُ بِبَغْدَادَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ، ثنا الْقَاسِمُ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، ثنا يَحْيَي بْنُ يَعْلَي، ثنا مَعْقِلُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ، عَنْ أَبِي الزُّبَيْرِ، عَنْ جَابِرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، " أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ دَفَعَ الرَّايَةَ يَوْمَ خَيْبَرَ إِلَي عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَانْطَلَقَ، فَرَجَعَ يُجَبِّنُ أَصْحَابَهُ وَيُجَبِّنُونُهُ ".

هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَي شَرْطِ مُسْلِمٍ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ.

اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه وآله به خبير رفت، هنگامي كه به آن جا رسيد، عمر را به همراه مردم به سوي شهر و يا قصر اهل خبير فرستاد ، عمر جنگيد؛ اما طولي نكشيد كه عمر و همراهانش شكست خوردند . وقتي برگشتند ، مردم عمر را به ترسيدن متهم مي كردند و عمر آن ها را متهم مي كرد.

سند اين روايت صحيح است؛ اما بخاري و مسلم نقل نكرده اند .

از جابر بن عبد الله نقل شده است كه در روز خبير ، رسول خدا صلي الله عليه وآله پرچم را به دست عمر داد، پس عمر رفت و برگشت؛ در حالي كه يارانش او را متهم به ترس مي كردند و او يارانش را .

اين روايت صحيح است و شرايط صحيح مسلم را دارد ؛ اما او نقل نكرده است.

المستدرك علي الصحيحين ج 3 ص 40

شمس الدين ذهبي نيز در تلخيص المستدرك ، صحت اين دو روايت را تأييد كرده است.

ناراحتی رسول خدا (ص) از فرار ابوبكر و عمر 

إیجى در المواقف مى‌نویسد :
روی أنه صلى الله علیه وسلم بعث أبا بكر أولا فرجع منهزما وبعث عمر فرجع كذلك فغضب النبی صلى الله علیه وسلم لذلك فلما أصبح خرج إلى الناس ومعه رایة فقال ( لأعطین.. ) إلى آخره.
روایت شده است كه رسول خدا (ص) اول ابوبكر را به طرف خیبر فرستاد كه او فرار كرده و برگشت، سپس عمر را فرستاد او هم همان سرنوشت را داشت، پیامبر (ص) خشمگین شد، فردا صبح در حالى كه پرچم به دست آن حضرت بود فرمود : فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که خداوند فتح و پیروزی را به دست او نصیب ما می‌کند، کسی که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش نیز او را دوست دارند. »
الإیجی، عضد الدین (متوفای756هـ)، كتاب المواقف، ج 3، ص 634،
القاضى الجرجانى، علی بن محمد (متوفای 816هـ)، شرح المواقف، ج 8، ص 369.

امام علی (ع) فاتح خیبر

در روايتي كه محمد بن اسماعيل بخاري نقل كرده است، رسول خدا صلي الله عليه وآله در شبي كه قرار بود پرچم را به دست مبارك اميرمؤمنان عليه السلام بسپارد ، فرمود:

لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَدًا رَجُلًا يُفْتَحُ علي يَدَيْهِ يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيُحِبُّهُ الله وَرَسُولُهُ...

فردا پرچم را به دست كسي خواهم داد كه خداوند فتح و پيروزي را به دست او نصيب ما مي كند، كسي كه خدا و پيامبرش را دوست دارد و خدا و پيامبرش نيز او را دوست دارند.

صحيح البخاري ، ص741 ، ح3009 .

==========================================

«قالَ: لاُعطِیَنَّ الرّایَةَ غَدا رَجُلا یُحِبُّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ و یُحِبُّهُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ کَرّارٌ غَیْرُ فَرّارٍ، لا یَرْجِعُ حَتّى یَفْتَحُ اللّهُ عَلَى یَدَیْهِ»
(بعد از شکست ابوبکر و عمر) پیامبر (ص) فرمود : فردا پرچم را به دست مردى خواهم داد که خدا و رسولش او رادوست دارند و او خدا و رسولش ‍ را دوست دارد، هجوم کننده است ، فرار کننده نیست از حمله بر نمى گردد تا خدا به دست او قلعه را فتح کند.
صحیح مسلم ج9 ص304

==========================================

 حدثنا قُتَیْبَةُ بن سَعِیدٍ حدثنا یَعْقُوبُ بن عبد الرحمن عن أبی حَازِمٍ قال أخبرنی سَهْلُ بن سَعْدٍ رضی الله عنه أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) قال یوم خَیْبَرَ لَأُعْطِیَنَّ هذه الرَّایَةَ غَدًا رَجُلًا یَفْتَحُ الله على یَدَیْهِ یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیُحِبُّهُ الله وَرَسُولُهُ قال فَبَاتَ الناس یَدُوکُونَ لَیْلَتَهُمْ أَیُّهُمْ یُعْطَاهَا فلما أَصْبَحَ الناس غَدَوْا على رسول اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) کلهم یَرْجُو أَنْ یُعْطَاهَا فقال أَیْنَ عَلِیُّ بن أبی طَالِبٍ فَقِیلَ هو یا رَسُولَ اللَّهِ یَشْتَکِی عَیْنَیْهِ قال فَأَرْسَلُوا إلیه فَأُتِیَ بِهِ فَبَصَقَ رسول اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) فی عَیْنَیْهِ وَدَعَا له فَبَرَأَ حتى کَأَنْ لم یَکُنْ بِهِ وَجَعٌ فَأَعْطَاهُ الرَّایَةَ فقال عَلِیٌّ یا رَسُولَ اللَّهِ أُقَاتِلُهُمْ حتى یَکُونُوا مِثْلَنَا. فقالَ انْفُذْ علىٰ رِسلكَ حتَّىٰ تنزل بساحتهم، ثمَّ ادعُهم إلى الإسْلام، وأخبرهم بما يجب عليهم مِنْ حقِّ اللهِ فيه، فوالله! لئن يَهْدِي اللهُ بِكَ رَجُلاً واحدًا خيرٌ لكَ مِنْ أنْ يَكُونَ لَكَ حُمْرُ النَّعَمِ.
در روز خیبر پیامبر (ص) فرمود: این پرچم را فردا به مردی خواهم داد که خدا این قلعه را به دست او می گشاید. او خدای و رسول او را دوست دارد و خدای و رسول او هم او را دوست دارند. مردم شب را تا صبح بیدار و منتظر بودند که این پرچم را به چه کسی خواهد داد. هنگامی که صبح شد، همگی وارد شدند بر پیامبر و همگی امید داشتند که پرچم به او داده شود. آن حضرت فرمود: علی بن أبی طالب کجا است؟ گفته شد: ای رسول خدا ! او چشم درد دارد، شخصی را به دنبالش فرستادند، هنگامی آمد، رسول خدا صلی الله علیه وآله آب دهانش را به چشمان آن حضرت مالید و برایش دعا کرد. چشمان ایشان فورا خوب شد، انگار که اصلا دردی نداشت. پس پرچم را به او داد. علی علیه السلام فرمود: ای پیامبر خدا ! با آن‌ها خواهم جنگید تا این که مثل ما شوند. پیامبر (ص) فرمود: راه بیفت و تا پای قلعه پیش برو. آن گاه آنان را به اسلام دعوت کن و آن چه را از سوی خدا بر ایشان واجب است به همه خبر بده. زیرا اگر خدای تنها یک نفر را به وسیله تو به راه راست هدایت کند برای تو از آن سودمندتر است که شتران سرخ مو داشته باشی»

صحیح البخاری ج4، ص1542، ح3973

صحيح البخاري،كتاب المغازي،باب غزوة خيبر، ح 3973
صحيح البخاري، كتاب فضائل الصحابة، باب مناقب علي بن أبي طالب القرشي الهاشمي أبي الحسن رضي الله عنه ح 3498و 3499 ص 1358صحیح البخاری ج4، ص1542، ح3973

==========================================
حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ بْنُ سَعِيدٍحَدَّثَنَا حَاتِمُ بْنُ إِسْمَاعِيلَعَنْ بُكَيْرِ بْنِ مِسْمَارٍعَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدٍعَنْ أَبِيهَِسَمِعْتُ َقُولُ يَوْمَ خَيْبَرَلَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ رَجُلًا يُحِبُّ اللَّهَوَرَسُولَهُ وَيُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ فَتَطَاوَلْنَا لَهَا فَقَالَ ادْعُوا لِي عَلِيًّافَأُتِيَ بِهِ أَرْمَدَ فَبَصَقَ فِي عَيْنِهِ وَدَفَعَ الرَّايَةَإِلَيْهِ فَفَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ
در جنگ خيبر ، از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم ، مى‏فرمود : پرچم اسلام را به دست كسى مي‌دهم كه خدا و رسول را دوست مى‏دارد و خدا و رسول هم ، او را دوست مى‏دارند ! از شنيدن اين سخن همه ما در انتظار اين كه اين فضيلت بزرگ نصب ما گردد ، سر از پا نمي شناختيم ، همان زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله على را به حضور طلبيد . على عليه السّلام را در حالى به حضور حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله شرف ياب شد كه به درد چشم دچار بود ، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آب دهان مبارك را بر چشم حضرت على عليه السّلام ماليد ، ديدگانش شفا يافت و پرچم اسلام را كه يادبود نصرت الهى بود ، به دست او سپرد و از بركت وجود على (ع) ، فتح و پيروزى نصيب اسلام شد .
مسند أحمد - مُسْنَدُالْعَشَرَةِالْمُب َشَّرِينَبِالْجَنَّةِ - مُسْنَدُالْخُلَفَاءِالرَّ اشِدِينَ - فتفل في عيني وقال اللهم أذهب عنه الحر والبرد ح 780
مسند أحمد - مُسْنَدُالْعَشَرَةِالْمُب َشَّرِينَبِالْجَنَّةِ - مُسْنَدُبَاقِيالْعَشَرَةِ الْمُبَشَّرِينَبِالْجَنَّ ةِ - أما ترضى أن تكون مني بمنزلة هارون منموسى إلا أنه لا نبوة بعدي ح1611

==========================================

 ابن ابی شیبه روایتی را از جابر بن عبدالله چنین نقل می‌کند:

 

 حَدَّثَنَا مُطَّلِبُ بْنُ زِیَادٍ، عَنْ لَیْثٍ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ، فَذَکَرَ ذُنُوبَهُ وَمَا یَخَافُ، قَالَ: فَبَکَى ثُمَّ قَالَ: حَدَّثَنِی جَابِرٌ، أَنَّ عَلِیًّا حَمَلَ الْبَابَ یَوْمَ خَیْبَرَ حَتَّى صَعِدَ الْمُسْلِمُونَ فَفَتَحُوهَا، وَإِنَّهُ جُرِّبَ فَلَمْ یَحْمِلْهُ إلَّا أَرْبَعُونَ رَجُلًا.

 لیث گوید بر ابی جعفر علیه السلام داخل شدم که گناهانش را و آنچه را که مایه خوف بود را یاد می‌کرد گفت سپس گریه کرد و فرمود: جابر بر من حدیث کرد که کرد که على علیه السلام در جنگ خیبر درب قلعه را روى دست بلند کرد، و مسلمانان دسته دسته از روى آن عبور کردند و وارد قلعه شده وآن را فتح کردند و آن درقلعه به این صورت تجربه شده که چهل نفر نتوانستند آن را بلند کنند

إبن أبی شیبة الکوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفاى235 هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج6، ص374، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.

سند این روایت هم معتبر است.

 سیوطی بعد از نقل این روایت از ابن ابی شیبه می‌گوید: حسنٌ

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)، ج16، ص253، طبق برنامه الجامع الکبیر.

روایت «حسن» از نظر حجیت هیچ تفاوتی با روایت «صحیح» ندارد و هر دو برای اهل سنت حجت هستند نتيجه گيري:

# اميرمؤمنان علی (ع) خدا و پيامبرش را دوست دارد و خدا ورسولش نيز او را دوست دارند.

# اما ابوبكر و عمر نه خدا و پيامبرش را دوست داشتند و نه خدا و پيامبر براي اين دو نفر ارزشي قائل بودند ؛ چون اگر چنين بود، آن ها جان خود را فداي راه اسلام مي كردند و فرار را بر قرار ترجيح نمي دادند.

# حال اي وجدان هاي بيدار ! چه كسي شايسته پيروي است؟ امام علی (ع) كه محبوب خدا و رسول خدا است يا ابوبکر و عمر كه از فرمان پیامبر (ص) سر پیچی می کردن و فرار را بر قرار ترجیح می دادند؟

 
 

به ابجدشیطان22مقصر22عمر22ابابکر22شیطان22نابکار22دینها22ناخلفه22نابحقه22بناحقه22نابکار22دینها22نامردان22عمر22گنده لات22ابابکر22عمر22دروغ22بدبختی22خردجال22مجرمان22نیرنگ22 22منافقان22دشمن اسلام22کله خر22گورخر22مکارا22لاشخورا 22تکبر22سرکشها22ابابکر22سرکشها22نابکار22دینها22ناخلفه 22نابکار22دینها22گنده لات22کلک22دشمن اسلام22 سرکشها 22ک.کشها22 بدبختی22دشمن اسلام22بدبختی22عمر22 ابابکر 22دشمن اسلام22شیطان22عمر 22ابابکر22مقصر22شیطان22عمر 22گنده لات22 به ابجدفسادتباهی563-541عمرابوبکر 541 فتنه ها541 =22شیطان22نابکار22بامفسدان 22عذاب خدا22منافقان22مجرمان 22نابکار22نامردان22 گنده لات22سست ایمان22عمر22دشمن اسلام 22 انسان سرکش22 سرکشها22دشمن اسلام 22ک سکشها 22عمر 22ابابکر22عمر22گنده لات22 بدبختی22عمرابوبکر 49 مکر حیله 49 شجره ملعونه 49 مکر حیله 49 عمرابوبکر49 ابجد منافق دینه حق اسلامی 590 -541 عمر ابوبکر = 49 ابجد صغیر ابوبکر 27+22 عمر = 49 ابجدصغیر ابوبکر و عمر 49 میباشد عمر 22+27 ابوبکر = 49 بدشمن اسلام دشمن قرآن 49 مارمولک چلپاسه49 عمر ابوبکر49 اهل کفار اسلام 49 شجره ملعونه 49کشجره خبیثه 49 کشجرتها خبیث 49 کلمها خبیثه 49بشیطانه خبیثه 49 شجره ملعونه 49 کلما خبیثه 49 شجره ملعونه 49 فاسد بدین الله 49 دشمن اصلی دین 49 ملحده خبیث 49 به منافقان خبیث 49 بدترین منافق 49 مکر حیله49بدترین خلق امت 49 مجرم بدین اسلام 49 آل سعود جنگ طلب49 اهل کفار اسلام 49 بدشمن اسلام دشمن قرآن49 خلیفه ناحقه 49 بملعون ترین 49 دشمن رسو ل الله 49 یا دشمن پیامبران49  دشمن اصلی دین 49مکر حیله 49بنامردان کافر49 ناحقه امت محمد 49 بناحقه عالمی 49 نامرد روزگار 49 خلیفه کودن 49 بدترین خلق امت 49 منافق بدین اسلام 49 بی دین امت محمد 49 وهابی 24-73 فرقه = 49 عمر ابوبکر 49 با ویروس دین 49 به مار افعی 49 اژدهای دین اسلام 49 عهد شکن خبیث 49 مکر حیله 49 بناحقه عالمی 49 نامرد ترین انسان 49 چلپاسه مارمولک 49 اهل کفار اسلام 49 منافق بدین اسلام 49 جنگ خونریزی ها 49 به ابجد قرآنی بیعت شکنانی 49 یعنی ابوبکر 27+22 عمر = 49 و به ابجد صغیر ابجد 49عمر ابوبکر 49 شجره ملعونه 49 بناحق عالمی 49 کلمها خبیثه 49 کشجره خبیثه 49شجره ملعونه 49مجرم بدین اسلام 49 به مجرمان خبیث 49 منافق بدین اسلام 49 بناحق عالمی 49اهل کفار اسلام 49 شجره ملعونه 49 بنامردان کافر 49 ناحقه امت محمد 49 بدترین خلق امت 49 منافق بدین اسلام 49 بی دین امت اسلام 49 بناحق عالمی 49 کلمها خبیثه 49 کشجره خبیثه 49شجره ملعونه 49مجرم بدین اسلام 49 به مجرمان خبیث 49 منافق بدین اسلام 49 بی دین امت اسلام 49 اهل کفار اسلام 49 ناحقه امت محمد 49 قصب خلافت الله 49 اهل کفار اسلام 49 به ابجد صغیر ابجد 49عمر ابوبکر 49 شجره ملعونه 49 عمر ابوبکر 49 آل سعود جنگ طلب 49نیرنگ آل سعود 49 بنامردان کافر 49 اهل کفار اسلام 49 بناحقه عالمی 49آل سعود دشمن اسلام 49بکفار قریش 49 بملعونترین 49آل سعود جنگ طلب 49 دینه گمراهی 49 با اشرار دین اسلام 49 با اصل گمراهی 49 دینه گمراهی 49کشجره خبیثه 49 کلما خبیثه 49 شجره ملعونه 49 بنامردان کافر49 ناحقه امت محمد 49 بناحقه عالمی 49 بشیطانه خبیثه 49 با منافقان فاسقان 49 باطا فرقه ها 49 بی دین امت اسلام 49 بناحق عالمی 49 بدترین خلق امت 49 اهل کفار اسلام 49 قصب خلافت الله 49 گمراه دینه 49 با احمق نادان امت 49 اهل کفار اسلام 49 با اشرار دین اسلام 49 بناحق عالمی 49اهل کفار اسلام 49 شجره ملعونه 49 بنامردان کافر 49 ناحقه امت محمد 49 بدترین خلق امت 49 منافق بدین اسلام 49 بی دین امت اسلام 49 بناحق عالمی 49 کلمها خبیثه 49 کشجره خبیثه 49شجره ملعونه 49مجرم بدین اسلام 49 به مجرمان خبیث 49 منافق بدین اسلام 49 بی دین امت اسلام 49 اهل کفار اسلام 49 ناحقه امت محمد 49 قصب خلافت الله 49 اهل کفار اسلام 49ابجد منافق دینه حق اسلام 580 -541 عمر ابوبکر = 49اهل دروغ 1251- 1202 = 49اهل کفار اسلام 49 منافق بدین اسلام 49با اشرار دین اسلام 49 بناحق عالمی 49اهل کفار اسلام 49 شجره ملعونه 49 نامرد روزگار 49 خلیفه کودن 49بنامردان کافر 49 ناحقه امت محمد 49 بدترین خلق امت 49 منافق بدین اسلام 49 بی دین امت اسلام 49 بناحق عالمی 49 کلمها خبیثه 49 کشجره خبیثه 49شجره ملعونه 49مجرم بدین اسلام49 ابجد صغیر ابوبکر 27+22 عمر = 49 آل سعود جنگ طلب 49نیرنگ آل سعود 49 بنامردان کافر 49با اسرائیلی 49 به آمریکای 49 حقه بازن پلید49 نامرد روزگار49 بجنایتکاری 49 اهل کفار اسلام 49بدشمن اسلام دشمن قرآن 49 به ابجد قرآنی بیعت شکنانی 49 یعنی ابوبکر 27+22 عمر = 49 وهابی دائشی 49 وهابی 24 منهای 73 فرقه باطل = 49 مکر حیله 49عمر ابوبکر49 شجره ملعونه 49 مکر حیله 49 عمرابوبکر49 منافقان دوزخی 49 گاو وحشی  متی 49 نامردترین انسان 49 خلیفه نادانی 49ابوبکر 27+22عمر=49نا اهله امت محمد۴۹چلپاسه مارمولک ۴۹ ابوبکر عمر ۴۹ به ابجدکشف اولین ۴۹حیوان عالم ۴۹  حیوان ۲۷+گور خر ۲۲= ۴۹ابوبکر عمر۴۹ و 74 فهمو شعور حیوان ۷۴  ابجد عمرو ابوبکر و عثمان ۷۴ اولین حیوان ۲۷ ابوبکر ۲۷ دوزخی ۲۷ مقصره27فاجعه27 ظالمی ها ۲۷دوزخی 27پیمان شکن27 منافقون27 لامذهبه27 خر دجاله 27 اسلام ناحق27 دشمن خداوند 27 ابوبکر27 انت مشرک27 فاجعه 27  چلپاسه مارمولک 49 جنگ و خونریزی ها ۴۹ ابابکر۲۷+۲۲عمر=49عمرابوبکر49شجره ملعونه  49مقصرپیمانشکن49 دشمن اسلام دوزخی 49مقصرفاجعه 49لامذهبه دشمن خداوند49نامردان دوزخی 49 نامردترین انسان49خلیفه نادانی49مکر حیله 49 شجره ملعونه 49 مکر حیله49نامرد ترین انسان 49عمر ابوبکر 49شجره ملعونه 49مکر حیله 49 شجره ملعونه 49 قاصب بدین الله 49مکر حیله 49عمر ابوبکر 49شجره ملعونه49قاصب کل دین ها49بقاصبان خلافت حق49 بخلاف کاران اسلام 49بدعت کردی 710-661 عثمان = 49 عمر ابوبکر49 اشکاف های دین 49 ملحده خبیث 49 منافق بدین اسلام 49 اهل ذلالت دین 49 فاسد بدین الله 49 دشمن اصلی دین 49پیمان شکن شرور 49 گنده لات دشمن اسلامه 49 گنده لات پیمان شکن 49 مکرو حیله 49 عمر ابوبکر 49

-پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) فرمودند: إن وليتموا علياً و ما أراكم فاعلين تجدوه هاديا مهديا يهدي بكم السبيل المستقيم.

اگر علي را خليفه خويش قرار دهيد، گرچه مي‌دانم نمي‌كنيد، همه شما را به ساحل نجات و سرمنزل مراد خواهد رساند. مسند احمد بن حنبل، ج1، ص109 ـ الإصابة لإبن حجر، ج4، ص468 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج1، ص82 ـ تفسير الآلوسي، ج6، ص170 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص420 ـ أسد الغابة لإبن الأثير، ج4، ص31 ـ ميزان الإعتدال الذهبي، ج3، ص363 ـ  البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص397

 

وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ نام آدم هم 25 بار در قرآن آمده آدم باش و حق را بپذرپیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 25 شیعه 25 اصل اسلام 25 کعبه 25 کربلا25 شیعه25 انسان کامل25 انسان نمونه25 اصل اسلام 25 شیعه 25 نام آدم 25 بار در قرآن آمده آدم باش و حق را بپذیر

ابوعبیده به على(ع) گفت: یابن عم! ما قرابت تو را و سبقت تو را و علم تو را و نصرت تو را انكار نمى كنیم, لكن خود مى دانى كه تو جوانى و ابوبكر پیراست, وى سنگینى این امر را بهتر از تو مى تواند حمل كند.(8)

نقل است, وقتى كه ابوبكر به خلافت رسید, به پدرش ابوقحافه ـ كه در طائف بود.ـ نامه نوشت كه: مردم مرا به جهت كبر سن به خلافت برگزیدند و تو نیز به موافقت قوم بیا و با من بیعت كن كه من امروز خلیفه رسول خدایم. او در جواب ابوبكر نوشت:

مى گویى كه مردمان مرا به خلافت برداشتند به جهت سن من و من خلیفه رسول خدایم; پس تو خلیفه مردم مى باشى نه خلیفه رسول و خدا و اگر تو را به جهت سن خلیفه كرده اند, من از تو سزاوارترم و بایستى مرا خلیفه كنند, تو خود مى دانى این امر از غیر تو است. اگر حق را به اهلش كه خانواده پیغمبرند, واگذارى, تو را بهتر باشد.(9)

عمر نیز به ابن عباس اعتراف نموده كه: همانا على درمیان شما بود و او از من و ابوبكر به این امر اولى بود.(10)

سؤال 1آیا اهل تسنن، ابوبکر و عمر را عاقل‌تر از پیامبر(ص) می‌دانند؟!
آنچه ذهن هر مسلمانی را به خود مشغول می‌سازد این است که اهل تسنن معتقدند پیامبر(ص) از دنیا رفت و برای رهبری جامعة اسلامی بعد از خود جانشین تعیین نکرد. در حالی که با دقت در تاریخ روشن است که ابوبکر و عمر بعد از خود اُمّت را رها نکرده و برای اُمت اسلامی رهبر معیّن نمودند.
اما سؤال اینجاست، پیامبری که از تمام جهات از سایر مسلمین برتر است،
 آیا به اندازه ابوبکر و عمر تدبیر نداشت؟!
آیا حسّاسیت رهبری جامعة اسلامی و لزوم تدبیر برای آینده جهان اسلام را نفهمید؟!
به بیانی دیگر: اگر تعیین رهبر و خلیفه برای جامعة اسلامی، کار پسندیده‌ای است چرا اهل تسنن معتقدند پیامبر اکرم(ص) برای بعد از خود جانشین معیّن نکرد. و اگر کار ناپسندی است، چرا ابوبکر و عمر برای پس از خود به فکر جانشین بودند؟
مگر شما خود را اهل سنت پیامبر نمی‌دانید؟ مگر معتقد نیستید که سنت رسول اکرم(ص) بر این بود که بعد از خودش برای اُمت اسلامی رهبر و خلیفه معیّن نکند و این کار را به عهده مردم گذاشت؟ پس چرا ابوبکر و عمر بر خلاف سنت پیامبر برای بعد از خود جانشین و خلیفه معیّن کردند؟
سؤال 2نظر قرآن در تعیین خلیفه چیست؟
اهل تسنن که معتقدند رسول اکرم(ص) کسی را به عنوان خلیفة بعد از خود معرفی و نصب نکرد و این امر مهم را بر عهده مردم گذاشت، آیا تا به حال قرآن خوانده‌اند؟
 آنجا که خداوند به حضرت ابراهیم می‌فرماید؟
(إنّی جاعلک للناس إماماً)؛[1]
ما تو را به عنوان امام و پیشوا معیّن می‌کنیم.
در اینجا خداوند مسأله خلافت و امامت را از شؤون خودش قرار داد و حضرت ابراهیم هم به این نصب خداوند اعتراض نکرد و نفرمود تعیین رهبر و امام از وظایف مردم است. تنها سؤالش از این بود که آیا ذرّیة او هم این منصب را خواهند داشت یا نه.
در جای دیگر می‌فرماید:
(یا داود انا جعلناک خلیفة فی الارض)؛[2]
ای داود ما تو را در زمین خلیفه قرار دادیم.
در جای دیگر به نقل از حضرت موسی(ع) می‌فرماید:
(و اجعل لی وزیراً من اهلی)؛[3]
خدایا قرار بده برای من وزیری از اهلم.
در آیة دیگر می‌فرماید:
(إنی جاعل فی الأرض خلیفة)؛[4]
من در زمین خلیفه قرار دادم.
در آیة دیگر خداوند از داود خبر می‌دهد آنگاه که قومش بر نصب طالوت به عنوان حاکم اعتراض داشتند خداوند به نقل از داود(ع) می‌فرماید:
(و قال لهم نبیهم ان الله قد بعث لکم طالوت ملکاً قالوا أنی یکون له الملک علینا و نحن احقّ بالملک منه و لم یوت سعة من المال انّ الله اصطفاه علیکم و زاده بسطه فی العلم و الجسم و الله یؤتی ملکه من یشاء و الله واسع علیم)؛
پیامبرشان به آنها گفت: خداوند «طالوت» را برای زمامداری شما مبعوث کرده است. گفتند: چگونه او بر ما حکومت کند با اینکه ما از او شایسته‌تر هستیم و او ثروت زیادی ندارد. (داود) گفت: خدا او را برای شما برگزیده است و او را در علم و (قدرت) جسم وسعت بخشیده است. خداوند مُلکش را به هرکس بخواهد می‌بخشد و احسان خداوند وسیع است و او داناست.
این آیه نیز صراحت دارد در اینکه تعیین حاکم و خلیفه و امیر به دست مردم نیست؛ بلکه باید از طرف خداوند منصوب شود.
با دقت در این آیات و آیات مشابه و با توجه به کلمه «جَعل» که به معنای نصب و تعیین است و در این آیات به خدا نسبت داده شده، روشن می‌شود که قرآن معتقد است که جانشین پیامبر را باید خدا معیّن کند نه مردم.
آیا این اعتقاد که خلیفة پیامبر باید به دست مردم انتخاب شود مخالف صریح آیات قرآن نیست؟
سؤال 3آیا در بیعت، اختیار شرط نیست؟
بر فرض که این آیات را نبینیم و دست از سایر مدارک هم بردارمی و معتقد باشیم که خلیفة رسول اکرم(ص) را باید مردم انتخاب کنند، حال اگر مردم را با ترس و تهدید مجبور به بیعت کنیم آیا این بیعت صحیح است؟
بخاری به نقل از عایشه، زمانی که جریان سقیفه را نقل می‌کند می‌نویسد:
لقد خوّف عمر الناس.[5]
عمر (برای بیعت گرفتن برای ابوبکر) مردم را تهدید کرد و ترساند.
کمترین چیزی که از این عبارت فهمیده می‌شود این است که مردم در انتخاب ابوبکر آزاد نبودند و با ترس و تهدید اقدام به بیعت نمودند.
حال انصاف دهید! اگر کسی را مجبور به کاری بنمایند، آیا می‌توان گفت که آن شخص در انجام آن کار آزاد بوده و نظر واقعی‌اش را ابراز داشته است؟!
آیا این‌گونه قدرت را به دست گرفتن می‌تواند نتیجه انتخاب آزادانه مردم باشد؟سؤال 4نظر امیرالمؤمنین(ع) چقدر معتبر است؟
بر فرض محال که بر خلافت ابوبکر اجماعی هم صورت گرفته باشد، آیا می‌دانید ابن حزم این عالم بزرگ سنی در کتابش می‌نویسد:
و لعنة الله علی کل اجماع یخرج عنه علیّ بن ابی طالب و من بحضرته من الصحابة.[6]
لعنت خدا بر هر اجماعی که علی بن ابی طالب(ع) و اطرافیان او از صحابه در آن اجماع نباشند.
مگر نمی‌دانید امیرالمؤمنین(ع) از مخالفان سرسختِ جریان سقیفه بود و با ابوبکر بیعت نکرد؟سؤال 5گرفتن بیعت برای ابوبکر به چه قیمت؟
نه تنها حضرت علی(ع) را حتی در مشورت در امر خلافت دخالت ندادند، بلکه بنابر آنچه ابن ابی شیبه (استاد امام بخاری) در کتاب المصنف به آن اعتراف کرده، با خاندان وحی و مخالفین دستگاه حاکم، با تندی و خشونت برخورد کردند.
ابن ابی شیبه می‌نویسد:
حدثنا زید بن أسلم عن أبیه أسلم انّه حین بویع لأبی بکر بعد رسول الله کان علیّ و الزبیر یدخلان علی فاطمة بنت رسول الله فیشاورونها و یرتجعون فی أمرهم فلمّا بلغ ذلک عمر بن الخطّاب خرج حتّی علی فاطمة فقال: یا بنت رسول الله و الله ما من أحد أحبّ إلینا من أبیک و ما من أحد أحبّ إلینا بعد أبیک منک، و أیم الله ما ذلک بمانعی إن اجتمع هؤلاء النفر عندک ان أمرتهم أن یحرق علیهم البیت.[7]
اسلم می‌گوید: وقتی که بعد از پیامبر با ابوبکر بیعت شد علی(ع) و زبیر به عنوان اعتراض و مخالفت با دستگاه خلافت در خانه حضرت فاطمه(س) جمع شدند. وقتی که خبر به عمر رسید بر فاطمه(س) وارد شد و گفت: ای دختر رسول خدا همواره تو و پدرت نزد من محبوب‌ترین افراد هستند اما به خدا قسم هیچ چیز مانع من نخواهد شد اگر این افرادی که نزد تو جمع شده‌اند خارج نشوند دستور می‌دهم خانه را آتش بزنند.
زمانی که با اهل بیت پیامبر(ص) چنین برخورد شود آیا سایرین جرأت مخالفت پیدا می‌کنند؟سؤال 6آیا شایسته است خانه فاطمه(س) را آتش بزنند؟
جا دارد تمام مسلمین بر این مصیبت اشک بریزند آنجا که ابن عبدربه در کتاب عقد الفرید می‌نویسد:
الذین تخلّفوا عن بیعة أبی بکر علیّ و العباس، و الزبیر، و سعد بن عبادة. فأمّا علیّ و العبّاس و الزبیر فَقَعدوا فی بیت فاطمة حتی بعث إلیهم أبوبکر عمر بن الخطّاب لیَخرجوا من بیت فاطمة، و قال له: إن أبوا فقاتلهم. فأقبل بقبسٍ من نار علی أن یضرم علیهم الدار، فلقیته فاطمة فقالت: یا ابن خطّاب! أ جئت لتحرق دارنا؟ قال؟ نعم، أو تدخلوا فیما دخلت الاُمّة.[8]
کسانی که از بیعت با ابوبکر سر باز زدند علی(ع) و عباس و زبیر و سعد بن عباده بوده‌اند. اما علی(ع) و عباس و زبیر به عنوان اعتراض به دستگاه خلافت در منزل حضرت فاطمه(س) جمع شده بودند. ابوبکر عمر را به سوی آنان فرستاد تا آنها را برای بیعت به زور از خانه خارج کند و به عمر سفارش کرد اگر از بیعت سرپیچی کردند آنها را به قتل برسان. عمر با شعله‌ای از آتش به درِ خانه حضرت فاطمه(س) رفت تا خانه را آتش بزند. حضرت فاطمه(س) فرمود: پسر خطاب! آمدی خانه ما را آتش بزنی؟ عمر گفت: اگر با ابوبکر بیعت نکنی آری.سؤال 7دین پیامبر(ص)، با سوزانیدن خانه فاطمه(س) تقویت می‌شود؟
آیا می‌شود برای تقویت دین پیامبر اکرم(ص)، خانه دخترش فاطمه(س) را آتش زد؟ همان خانه‌ای که سیوطی در تفسیر در المنثور از انس بن مالک نقل می‌کند:
قرأ رسول الله هذه الایة (فی بیوت أذن الله أن ترفع و یذکر فیها اسمه) فقام رجل فقال: أیّ بیروت هذه یا رسول الله؟ قال: بیوت الأنبیاء. فقام إلیه أبوبکر فقال: یا رسول الله هذا البیت منها؟ البیت علیّ و فاطمة، قال: نعم من أفاضلها.[9]
پیامبر اکرم این آیه را تلاوت فرمود: «این چراغ پر فروغ در خانه‌هایی قرار دارد که خداوند اذن فرموده دیوارهای آن را بالا ببرند، خانه‌هایی که نام خدا در آن برده شود و صبح و شام در آن تسبیح گویندم.
مردی پرسید: ای پیامبر منظور کدام خانه است؟
پیامبر اکرم فرمود: خانه پیامبران.
ابوبکر پرسید: یا رسول الله خانه علی و فاطمه هم از آنان است؟
پیامبر فرمودند: آری بلکه افضل از آنان است.
بلاذری از ابن عون نقل می‌کند:
إنّ أبابکر أرسل إلی علیّ یرید البیعة فلم یبایع فجاء عمر و معه قبس فتلقته فاطمة علی الباب فقالت فاطمة: یابن خطّاب أتراک محرقاً علیّ بابی؟
قال: نعم، ذلک أقوی فیما جاء به أبوک.[10]
ابوبکر کسی را نزد علی(ع) فرستاد تا از او برای ابوبکر بیعت بگیرد، اما حضرت علی(ع) بیعت نکرد. عمر با مقداری آتش به درب خانه فاطمه(س) آمد حضرت فاطمه(س) فرمود: عمر! قصد داری خانه من را آتش بزنی؟
عمر گفت: آری. این برای تقویت آنچه پدرت آورده (یعنی اسلام) بهتر است.سؤال 8آیا تهدیدات عملی شد؟
متاسفانه این تهدیدها عملی شد و درب خانه فاطمه زهرا(س) را به زور باز کردند.
طبری می‌نویسد:
ابوبکر در مرض فوتش گفت:
فوددت أنی لم أکشف بیت فاطمة.[11]
دوست داشتم ای کاش درب خانه فاطمه(س) را باز نمی‌کردم.
آیا باز هم حیح است که گفته شود فقط تهدید بوده و هجومی به خانه حضرت زهرا0س) صورت نگرفته است؟!
اگر هیچ اقدامی توسط خلیفة دوم و به دستور خلیفة اول انجام نشده چرا ابوبکر هنگام مرگش این قدر به خاطر این کار مضطرب بوده و دچار عذاب وجدان شده است؟سؤال 9چرا حضرت فاطمه(س) شبانه دفن شدند؟
دقت در این حدیث، اسرار را فاش می‌کند:
بخاری در صحیحش می‌نویسد:
فلمّا توفّیت، دفنها زوجها علیّ لیلاً و لم یؤذن بها ابوبکر و صلّی علیها.[12]
زمانی که حضرت فاطمه(س) از دنیا رفت حضرت علی(ع) او را شبانه دفن کرد و خود بر ایشان نماز خواند و اجازه نداد ابوبکر بر جنازه آن حضرت حاضر شود.
آیا هیچ فکر کرده‌اید چرا تنها دختر و یادگار رسول اکرم غریبانه و مظلومانه و شبانه به خاک سپرده شد و حتی به ابوبکر که در ظاهر خلیفة مسلمین بود، برای شرکت در مراسم نماز بر آن حضرت، اطلاع داده نشد؟
آیا اگر ابوبکر و عمر و دستگاه خلافت به آن حضرت ظلم نمی‌کردند و آن مخدره با دلی غمگین از عملکرد خلیفه و با حالت خشم بر آنان از دنیا می‌رفت، باز هم حضرت علی(ع) حضرت زهرا(س) را شبانه دفن می‌کرد؟سؤال 10آیا عُمر، خلافت ابوبکر را نامشروع می‌داند؟
عمر بن الخطاب هم شیوه به خلافت رسیدن ابوبکر را قبول نداشته و این‌گونه به خلافت رسیدن را ممنوع اعلام کرده است.
بخاری در صحیحش به نقل از خلیفة دوم می‌نویسد:
إنّما کانت بیعة أبی بکر فلتة... و لکن الله وقی شرّها... من بایع رجلاً من غیر مشورة من المسلمین فلا یبایع هو و لا الذی بایعه تغرّه أن یقتلا.[13]
مضمون ترجمه این است که:
عمر گفت: بیعت ابوبکر امری ناگهانی و بدون مشورت بود که خدا شرش را نگه داشت. پس از این، اگر کسی بدون مشورت با مسلمین، با کسی بیعت کند بیعتش باطل است و بیعت کننده و بیعت شونده باید کشته شوند.
اگر این‌گونه خلافت را به دست گرفتن مشروع است چرا باید بیعت کننده و بیعت شونده کشته شوند؟ و اگر نامشروع است چرا ابوبکر چنین کرد؟
گفتنی است خلیفة دوم با این جملات هم خلافت خود را و هم خلافت عثمان را باطل و نامشروع اعلام کرده است چه اینکه ابوبکر در انتخاب عمر با مسلمین مشورت نکرد و عمر نیز برای تشکیل شورای ساختگی و در نهایت خلافت عثمان با مسلمین مشورت ننمود. در نتیجه بنابر نظر عمر خلافت خودش و عثمان نامشروع است چون با مسلمین مشورت نشده است.سؤال 11چرا امیرالمؤمنین(ع) فوراً بیعت نکرد؟
بخاری و مسلم در صحیحشان نقل کرده‌اند که تا حضرت زهرا(س) زنده بود امیرالمؤمنین(ع) با ابوبکر بیعت نکرد.
وی می‌نویسد:
و لم یکن یبایع تلک الأشهر.[14]
حضرت علی(ع) تا زمانی که حضرت فاطمه(س) زنده بود با ابوبکر بیعت نکرد.
اگر امیرالمؤمنین(ع) دستگاه خلافت را صالح می‌دانست چرا بیعت نکرد؟
گرچه مسعودی شافعی نقل کرده است که امیرالمؤمنین(ع) حتی بعد از شهادت حضرت زهرا(س) نیز با ابوبکر بیعت نکرد.
وی در کتاب اثبات الوصیة آنجا که شیوه بیعت گرفتن از آن حضرت را نقل می‌کند می‌نویسد:
و أخذوه بالبیعة فامتنع و قال لا أفعل فقالوا: نقتلک. فقال: إن تقتلونی فأنا عبد الله و أخو رسوله و بسطوا یده فقبضها و عسر علیهم فتحها فمسحوا علیها و هی مضمونة.[15]
به حضرت علی(ع) گفتند: با ابوبکر بیعت کن. حضرت فرمود: بیعت نمی‌کنم. گفتند تو را می‌کشیم. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: اگر من را بکشید بنده خدا و برادر پیامبر را کشته‌اید. دست حضرت را باز کردند ولی حضرت دستشان را بستند سپس هرچه تلاش کردند نتوانستند دست مشت شده امیرالمؤمنین(ع) را باز کنند ناچار دست ابوبکر را به دست مشت شده امیرالمؤمنین(ع) مالیدند.
کدام عاقلی این کار امیرالمؤمنین(ع) را بیعت می‌داند؟ مگر در آن زمان، بیعت کردن آداب و رسومی نداشته؟
آیا این‌گونه برخوردهای امیرالمؤمنین(ع) دلیل بر رضایت و بیعت با دستگاه خلافت است؟سؤال 12چه کسی حضرت فاطمه(س) را اذیت کرد؟
صحیح بخاری از عایشه نقل می‌کند:
فوجدت فاطمة علی أبی بکر فهجرته فلم تکلمه حتی توفّیت.[16]
فاطمه بر ابوبکر غضب کرد و از او دوری جست و با او سخن نگفت تا از دنیا رفت.
این همان فاطمه‌ای است که مسلم در صحیحش در شأن او از پیامبر اکرم(ص) نقل می‌کند:
فاطمة بضعة منی یؤذینی ما آذاها.[17]
فاطمه پاره تن من است هرآنچه او را اذیت کند مرا می‌آزارد.
حال که طبق این حدیث، اذیت فاطمه(س) اذیت پیامبر است، ببینید قرآن برای کسی که رسول خدا را اذیت کند چه حکمی می‌دهد.
قرآن می‌فرماید:
(ان الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الآخرة و أعدّ لهم عذابا مهیناً)؛[18]
آنان‌که خدا و رسول را اذیت کنند، خداوند در دنیا و آخرت آنها را لعن کرده و برای آنها عذابی با ذلت و خواری آماده کرده است.
فاطمه‌ای که به اعتراف تمام مسلمین آیة تطهیر شامل او می‌شود و دارای مقام عصمت است، آیا ممکن است به دلیل هوای نفس با کسی قطع کلام نموده و از او رنجور گردید؟
آیا با استناد به این دو حدیث و آیة شریفة قرآن اثبات نمی‌شود که ابوبکر مورد لعن قرآن قرار گرفته است؟سؤال 13باید به کدام راه رفت؟
رسول اکرم(ص) فرمودند:
یا عمار بن یاسر إن رأیت علیاً قد سالک وادیاً و سلک الناس وادیاً غیره؛ فاسلک مع علیّ فإنّه لن یخرجک من هدی.[19]
ای عمار! اگر دیدی علی(ع) راهی می‌رود و تمام مردم راهی دیگر، تو در راه علی(ع) باش زیرا او تو را از هدایت خارج نمی‌کند.
آیا واقعاً اهل تسنن در راه امیرالمؤمنین(ع) قدم گذارده و دنبال آن حضرت راه افتاده‌اند؟!
مگر اهل تسنن دنیای خود را به آن حضرت سپردند یا دین خود را از آن حضرت می‌گیرند؟
مگر طبق این حدیث پیامبر(ص) نفرمودند غیر از امیرالمؤمنین(ع) ممکن است تو را به گمراهی بکشند و تنها، راهِ آن حضرت راهِ هدایت است؟
پس چرا با قدم گذاشتن در مسیر خلفاء و فاصله گرفتن از امیرالمؤمنین و اهل بیت پیامبر(ع) خود را به گمراهی کشیده‌اید؟
سؤال 14آیا خلافت امیرالمؤمنین(ع) همراه با نبوت پیامبر(ص) ابلاغ نشد؟
اهل تسنن که معتقدند رسول اکرم(ص) بعد از خود جانشینی تعیین نکرد و انتخاب خلیفه را به عهده مردم گذاشت، آیا تا به حال به کتب معتبر خود مراجعه کرده‌اند؟
آیا خبر دارند که طبری و دیگران نقل کرده‌اند، اولین روزی که پیامبر مأمور شد اسلام را تبلیغ و رسالت خود را اعلام کند در همان روز به خلافتِ امیرالمؤمنین(ع) نیز تصریح کرد؟
طبری به نقل از رسول اکرم(ص) می‌نویسد پس از آنکه پیامبر اکرم رسالت خود را ابلاغ  کرد به حاضرین فرمود:
فأیکم یؤازرنی علی هذا الأمر علی أن یکون أخی و وصیی و خلیفتی فیکم.
کدام‌یک از شما من را در امر رسالت کمک می‌کند تا برادر و وصی و خلیفة من باشد.
پس از آنکه کسی غیر از امیرالمؤمنین(ع) جواب مثبت نداد، رسول اکرم(ص) با اشاره به حضرت علی(ع) فرمود:
أنّ هذا أخی و وصیّی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوا.[20]
به درستی که علی(ع) برادر من، وصیّ من و خلیفة من است از او حرف‌شنوی داشته باشید و از او اطاعت کنید.سؤال 15آیا باز هم معتقدید پیامبر(ص) خلیفه تعیین نکرد؟
احمد بن حنبل نقل کرده است که رسول اکرم(ص) خطاب به حضرت علی(ع) فرمودند:
انّه لا ینبغی أن أذهب إلاّ و أنت خلیفتی.[21]
سزاوار نیست که من از میان مردم بروم مگر آنکه تو خلیفة من باشی.
در منابع اهل تسنن به همین مضمون، احادیث فراوان دیگری وجود دارد که ما تنها به یک منبع اکتفا کردیم.
کجایند کسانی که به دروغ به مردم مظلوم سنی مذهب گفته‌اند رسول اکرم برای بعد از خودش خلیفه معیّن نکرد.
آیا احمد حنبل (امام فرقه حنبلی) که این حدیث را نقل کرده، شیعه است؟ آیا تمام منابع اهل تسنن که این حدیث و مشابه آن را نقل کرده‌اند شیعه بودند؟
سؤال 16باز هم تصریح به خلافت حضرت علی(ع)
دیلمی و دیگران حدیثی نقل کرده‌اند که پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
خلقت أنا و علیّ من نورٍ واحد قبل أن یخلق الله تعالی آدم بأربعة عشر عام فلمّا خلق الله تعالی آدم رکّب ذلک النور فی صلبه فلم یزل فی شیءٍ واحد حتی افترقا فی صلب عبدالمطلب ففیّ النبوّة و فی علیّ الخلافة.[22]
من و علی از یک نور آفریده شدیم قبل از خلقت آدم به چهارده هزار سال. پس از خلقت آدم آن نور را خداوند در صلب آدم قرار داد. پس پیوسته با هم یکی بودیم تا اینکه در صلب عبدالمطلب از هم جدا شدیم. پس من در نبوت و علی در خلافت قرار گرفت.سؤال 17این هم مدرک دیگر
مگر نشنیده‌اید که حاکم حسکانی و دیگران این حدیث را نقل کرده‌اند؟
عن أنس قال: إنقضّ کوکب علی عهد رسول الله. فقال النبیّ: أنظروا إلی هذا الکوکب، فمن إنقضّ فی داره فهو الخلیفة من بعدی. فنظرنا فإذاً هو إنقضّ فی منزل علیّ بن أبی طالب، فقال جماعة من الناس قد غوی محمّد فی حبّ علیّ فأنزل الله (و النجم إذا هوی * ما ضلّ صاحبکم و ما غوی).[23]
انس می‌گوید: در زمان پیامبر(ص) ستاره‌ای فرود آمد. پیامبر فرمودند: به این ستاره نگاه کنید در خانه هر کس فرود بیاید او بعد از من خلیفه و جانشین من است.
انس می‌گوید: نگاه کردیم ناگاه دیدیم که در منزل علی بن ابی طالب(ع) فرود آمد. گروهی از مردم گفتند: محمد در محبت علی(ع) به گمراهی رفته است سپس این آیه نازل شد: «قسم به ستاره هنگامی که افول می‌کند، هرگز دوست شما (محمد) منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است».سؤال 18اگر توهین به صحابه کفر است، توهین به پیامبر(ص) چه حکمی دارد؟
آیا شنیده‌اید در روزهای آخر عمر پیامبر اکرم(ص) چه اتفاقی کنار بستر آن حضرت افتاد؟
آیا می‌دانید صحیح بخاری هم این جریان دردناک را نقل کرده است؟
بخاری این جریان را در موارد گوناگون در صحیح بخاری آورده است که ما به یک مورد اشاره می‌کنیم:
عن ابن عباس قال: لمّا إشتدّ بالنبیّ وجعه قال: ائتونی بکتاب أکتب لکم کتاباً لا تضلّوا بعده قال عمر: إنّ النبیّ غلبه الوَجَع و عندنا کتاب الله حَسبنا فاختلفوا و کثر اللّغط قال: قوموا عنّی و لا ینبغی عندی التنازع.[24]
ابن عباس نقل می‌کند در روزهای آخر عمر پیامبر زمانی که بیماری رسول الله شدت گرفت پیامبر فرمود: قلم و کاغذی بیاورید تا چیزی بنویسم تا بعد از من گمراه نشوید. عمر بن الخطاب گفت: درد بر پیامبر غلبه کرده (یعنی هذیان می‌گوید و کلامش معتبر نیست) قرآن ما را بس است. آنگاه اختلاف و سر و صدا بالا گرفت تا اینکه پیامبر فرمودند: از پیش من بروید که نزاع و درگیری نزد من سزاوار نیست.
صحابه پرستانی که به دروغ خود را اهل سنت نامیده‌اند، اگر کسی به صحابه توهین کند او را کافر و منافق خوانده و خون او را مباح می‌دانند.
حال سؤال اینجاست وقتی که توهین کننده به صحابة پیامبر، کافر و منافق است و باید کشته شود، اگر کسی به شخص پیامبر جسارت کند چه حکمی دارد؟
آیا در این جریان، عمر بن الخطاب به رسول الله(ص) توهین کرده، یا صحیح بخاری دروغ می‌گوید؟
آیا نسبت هذیان گویی دادن به رسول اکرم(ص) توهین نیست؟
پیامبری که خداوند در توصیفش می‌فرماید:
(و ما ینطق عن الهوی * إن هو الا وحی یوحی)؛[25]
پیامبر از روی هوا و هوس سخن نمی‌گوید و هرآنچه می‌گوید وحی است.
اگر کسی به چنین پیامبری بگوید: به خاطر شدت درد و بیماری، کلامش مورد قبول نیست، آیا جسارت نکرده است؟!
آیا جرأت می‌کنید به خاطر این توهین به پیامبر، خلیفة دوم را کافر بدانید؟ شاید هم صحیح بخاری را دروغگو می‌دانید و معتقدید چنین جریانی اتفاق نیفتاده است!
جای تعجب است گمان کنم خلیفة دوم قرآن هم نخوانده است؛ چه اینکه قرآن تمام کلمات رسول اکرم را در همة حالات وحی می‌داند اما خلیفة دوم برخی از کلمات آن حضرت را به خاطر غلبه بیماری، بی اعتبار می‌شمارد.
قرآن اطاعت از دستورات پیامبر را در همه حال، واجب می‌داند آنجا که می‌فرماید:
(و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا)؛[26]
از اوامر پیامبر اطاعت و از نواهی او اجتناب کنید.
اما خلیفة دوم، خود را از دستورات پیامبر بی نیاز می‌داند و قرآن را برای خود و جامعة اسلامی کفایت می‌داند.
این نکته نیز گفتنی است اگر واقعا شما هم مثل عمر بن الخطاب معتقدید که (نعوذ بالله) کلام پیامبر در حالت بیماری اعتباری ندارد، چطور معتقدید که همین پیامبر در همین روزها و با همان حالت بیماری، ابوبکر را به جای خود به مسجد فرستاد تا امام جماعت باشد و این را دلیل بر خلافت او می‌دانید؟
اگر واقعاً کلام پیامبر به خاطر شدت بیماری اعتبار ندارد چطور ناگهان در این جریان کلام پیامبر معتبر شد؟
کجایند کسانی که می‌خواهند بدانند ریشه اختلافات بین مسلمین کجاست و اولین اختلاف انداز بین مسلمین چه کسی است؟
کجایند تمام مسلمین که ببینند بزرگ‌ترین و معتبرترین کتاب اهل تسنن، اولین اختلاف انداز و وحدت شکن واقعی را خلیفة دوم عمر بن الخطاب معرفی کرده است.
سؤال 19پیامبر(ص) به چه چیزی می‌خواستند وصیت کنند، که عمر مانع شد؟
عمر بن الخطاب اعتراف کرده است که رسول اکرم(ص) در روزهای آخر عمر شریفش، می‌خواسته به خلافت حضرت علی(ع) تصریح نماید، ولی او مانع شده است.
ابن ابی الحدید به نقل از عمر بن الخطاب می‌نویسد:
و لقد أراد فی مرضه أن یصرّح بإسمه فمنعتُ من ذلک إشفاقاً و حیطة علی الاسلام.[27]
رسول اکرم در روزهای آخر عمرش می‌خواست به نام حضرت علی(ع) برای خلافت تصریح کند، اما من برای دلسوزی و حفظ اسلام مانع شدم.
برادران اهل تسنن! آیا شما معتقدید مصلحت اسلام و مسلمین را عمر، بهتر از پیامبر تشخیص می‌دهد؟!
جای تعجب است! کسی که این قدر برای اسلام و مسلمین دلسوز است تا آنجا که مصلحت مسلمین را حتی از پیامبر اکرم هم بهتر تشخیص می‌دهد، شاید او پیامبر خاتم است و جبرئیل در ابلاغ وحی خیانت کرده؛ به جای آنکه وحی را بر عمر بن الخطاب نازل کند بر رسول اکرم فرو فرستاده است؟!
ابن حجر عسقلانی نیز به متن وصیت پیامبر اکرم اشاره کرده می‌نویسد:
و قیل بل أراد أن ینصّ علی أسامی الخلفاء بعده حتی لا یقع بینهم الاختلاف.[28]
رسول اکرم می‌خواست به نام‌های خلفاء بعد از خودش تصریح کند تا بین امتش اختلافی واقع نشود.
نفرین خدا بر کسی که از نوشته شدن وصیت پیامبر جلوگیری کرد.
نفرین خدا بر کسی که باعث اختلاف بین مسلمین شد.
نفرین خدا بر کسی که تخم نفاق و دو دستگی و اختلاف را بین مسلمین پاشید و تا امروز مسلمین را به جان هم انداخت.
اگر در آن روز عمر بن الخطاب از نوشته شدن وصیت پیامبر جلوگیری نمی‌کرد و رسول اکرم برای آخرین بار به نام‌های خلفاء بعد از خود تصریح می‌فرمودند دیگر بعد از آن حضرت جریان سقیفه و اختلافات بعد از آن پیش نمی‌آمد.
سؤال 20وصیت پیامبر(ص) مهم‌تر است یا وصیت ابوبکر؟
طبق آنچه از صحیح بخاری نقل کردیم در کنار بستر پیامبر(ص)، خلیفة دوم از وصیت پیامبر جلوگیری کرد. اما زمانی که ابوبکر در بستر بیماری خواست وصیت کند، عمر بن الخطاب نه تنها مانع نشد و کلام ابوبکر را به خاطر بیماری بی اعتبار ندانست، بلکه پیوسته مردم را تحریک می‌کرد که به وصیت ابوبکر گوش فرا دهند.
این جریان را بسیاری از مورخین اهل تسنن نقل کرده‌اند و ما از طبری نقل می‌کنیم. وی می‌نویسد:
عن قیس قال: رأیت عمر بن الخطاب و هو یجلس و الناس معه و بیده جَریدة و هو یقول: أیّها الناس إسمعوا و أطیعوا قول خلیفة رسول الله، انه یقول إنّی لم آلکم نصحاً قال و معه مولی لابی بکر یقال له شدید معه صحیفة التی فیها استخلاف عمر.[29]
قیس می‌گوید: عمر بن الخطاب را دیدم در حالی که نشسته بود و در دستش نوشته‌ای بود و مردم هم اطراف او جمع شده بودند. عمر پیوسته می‌گفت: ای مردم بشنوید و اطاعت کنید سخنان خلیفة پیامبر را. او گفته است من خیر خواهی را در حقّ شما تمام کردم. همراه عمر، شدید (غلام ابوبکر) هم حضور داشت و به دستش نوشته‌ای بود که حکم خلافت عمر در آن نوشته شده بود.
جای تعجب است. اگر قرآن برای مسلمین کفایت است و به وصیت پیامبر نیازی نیست، چرا در اینجا مسلمین علاوه بر قرآن، به وصیت ابوبکر هم نیازمند شدند؟!
با رجوع به منابعی که ذکر شد و منابع فراوان دیگر، متن وصیت ابوبکر روشن است؛ همان وصیتی که خلیفة دوم با حرص و ولع، سعی در انتشار آن داشت.
ابوبکر وصیت کرد که خلیفة بعد از او عمر بن الخطاب باشد. پیامبر اکرم هم طبق آنچه از خلیفة دوم نقل کردیم می‌خواست به خلافت حضرت علی(ع) وصیت کند.
جالب است! وقتی پیامبر می‌خواهد به خلافت حضرت علی(ع) وصیت کند، هذیان می‌گوید و قرآن برای مسلمین کفایت است؛ اما وقتی که ابوبکر می‌خواهد به خلافت عمر وصیت کند نه هذیانی در کار است و نه قرآن کفایت می‌کند بلکه باید از این وصیت تبلیغ هم بشود.سؤال 21معیار انتخاب خلیفه، بیعت است یا تعیین، یا شورا؟
آیا تا به حال فکر کرده‌اید که جانشین رسول اکرم(ص) چگونه باید تعیین شود؟
آیا بیعت و رأی مردم ملاک است، یا تعیین و نصب خلیفة قبلی، یا نظر شورا؟
اگر معیار در تعیین خلیفه، بیعت عمومی و رأی اکثریت مردم باشد، خلافت عمر و عثمان باطل و غیر مشروع است، چه اینکه هیچ‌کدام با رأی اکثریت مردم خلیفه نشدند، عمر با تعیین و نصب ابوبکر و عثمان با نظر شورا خلافت را به دست گرفت.
اگر معیار در تعیین خلیفه، نصب و تعیین خلیفه قبلی باشد، خلافت ابوبکر و عثمان باطل و غیر مشروع است؛ زیرا هیچ‌کدام با نصب خلیفة قبلی خلیفه نشدند.
اگر معیار در تعیین خلیفه، نظر شورا باشد، خلافت ابوبکر و عمر باطل و غیرمشروع است؛ زیرا این دو با نظر شورا خلیفه نشدند.
آیا می‌شود امر مهمی همچون جانشینی رسول اکرم بدون هیچ معیار و ملاک مشخصی، گاهی با بیعت گاهی با تعیین، گاهی با نظر شورا مشخص شود؟
سؤال 22آیا همیشه اهل حقّ پیروزند؟
عمر بن الخطاب گفته است:
ما اختلف امّة بعد نبیّها إلاّ ظهر أهل باطلها علی اهل حقّها.[30]
هیچ امتی بعد از پیامبرش با هم اختلاف نکردند مگر اینکه گروه باطل بر گروه حقّ پیروز شدند.
با توجه به این حدیث، اختلاف سقیفه و پیروزی ابوبکر و عمر را چگونه توجیه می‌کنید؟
سؤال 23آیا روابط حضرت علی(ع) با خلفاء خوب بوده است؟
چه اصراری است که روابط حضرت علی(ع) با خلفاء خوب جلوه داده شود؟
چرا به دروغ به مردم می‌گویید امیرالمؤمنین(ع) با خلفاء همکاری می‌فرموده و آنها را قبول داشته است؟!
مگر نمی‌دانید صحیح مسلم از قول خلیفة دوم (در ضمن یک حدیث طولانی) نظر امیرالمؤمنین(ع) و عباس (عموی پیامبر) را دربارة ابوبکر و عمر چنین نقل می‌کند:
فلمّا توفّی رسول الله قال ابوبکر: أنا ولیّ رسول الله فجئتما، تطلب میراثک من ابن أخیک و یطلب هذا میراث إمرأته من ابیها. فقال ابوبکر: قال رسول الله ما نورّث ما ترکنا صدقة فرأیتماه کاذباً آثماً غاراً خائناً... ثم توفّی ابوبکر و أنا ولیّ رسول الله و ولیّ ابوبکر فرأیتمانی کاذباً آثماً غادراً خائناً.[31]
عمر خطاب به امیرالمؤمنین(ع) و عباس عموی پیامبر می‌گوید: بعد از رحلت پیامبر ابوبکر گفت من جانشین پیامبر هستم و شما دو نفر آمدید و عباس ارث پسر برادرش را از ابوبکر طلب کرد و علی(ع) هم ارث همسرش را .
ابوبکر گفت: پیامبر فرموده‌اند: از ما پیامبران ارثی نمی‌ماند و هرآنچه باقی بماند صدقه است.
اما شما دو نفر (علی(ع) و عباس) او (ابوبکر) را دروغگو، گنهکار، نیرنگ باز و خائن می‌دانستید.
پس از ابوبکر من روی کار آمدم و شما دو نفر من را نیز دروغگو و گنهکار و نیرنگ باز و خائن می‌دانید.
آیا این کلمات حسن روابط را می‌رساند؟
اگر واقعاً امیرالمؤمنین(ع) خلفاء را قبول داشتند و با آنها همکاری می‌کردند چرا آنها را دروغگو و خائن و گنهکار معرفی کرده‌اند؟
مگر می‌شود آن حضرت، دروغگو و خائن و نیرنگ باز را قبول داشته باشد و با آنان همکاری کرده باشد؟سؤال 24شدّت تنفّر امیرالمؤمنین(ع) از عمر بن الخطاب!!
کسانی که می‌گویید حضرت علی(ع) با خلفاء روابط خوبی داشته است آیا تا به حال صحیح بخاری و مسلم را خوانده‌اید؟
آیا می‌دانید بنابر آنچه بخاری و مسلم نقل کرده‌اند، امیرالمؤمنین(ع) آن قدر از خلیفة دوم متنفّر بود که حتی حاضر نبود چهرة او را ببیند؟
صحیح بخاری حدیث را این‌گونه نقل کرده‌اند:
فأرسل إلی ابی بکر أن إئتنا و لا یأتینا أحد معک کراهیة لمحضر عمر.[32]
حضرت علی(ع) دنبال ابوبکر فرستاد که نزد من بیا و با خود کسی را همراه نکن چون خوش نداشت عمر را ببیند.سؤال 25آیا نامگذاری فرزندان امیرالمؤمنین(ع) به نام خلفاء، دلیل بر حسن روابط است؟!
کسانی که به طور گسترده این‌گونه شبهات را بین عموم منتشر می‌کنند تنها قصد فریب مردم را دارند و بس.
آنها می‌خواهند با عوام فریبی، جنایات خلفاء را پنهان کرده و مردم را به این‌گونه سؤالات مشغول کنند.
در این زمینه به چند نکته اشاره می‌کنیم:
نکته اول: اگر قرار باشد نامگذاری، دلیل بر حسن روابط باشد این اشکال به عمر بن الخطاب هم وارد است؛ زیرا یکی از فرزندان عمر، عبدالله نامیده شده است و یکی از منافقان معروف در زمان پیامبر هم عبدالله ابیّ بوده است. اگر واقعا نامگذاری، دلیل بر حسن روابط است پس خلیفة دوم با آن منافق معروف، همفکر و با او حسن روابط داشته، چون نام پسرش را به نام آن منافق نامیده است.
نکته دوم: اگر قرار بود امیرالمؤمنین(ع) به خاطر علاقه به خلیفة اول، نام فرزندش را اهم نام او بگذارد، از نام اصلی او (عبدالکعبه، عتیق، عبدالله) استفاده می‌کرد نه از کنیه او (ابوبکر).
در حالی که انتخاب کنیه در اختیار پدر فرزند نیست بلکه خود شخص با توجه به اتفاقاتی که در زندگیش می‌افتد کنیه‌اش را انتخاب می‌کند.
نکته سوم: اگر واقعا نام‌گذاری دلیل بر علاقه و حسن روابط است چرا هیچ‌کدام از خلفاء، نام فرزندانشان را به نام امام حسن و امام حسین(ع) نامگذاری نکرده‌اند؟
اگر خلفاء با امیرالمؤمنین و اهل بیت(ع) مشکلی نداشتند و با هم حسن روابط داشتند چرا حاضر نشدند نام فرزندانشان را به نام فرزندان آن حضرت بنامند؟
مگر می‌شود گفت حضرت علی(ع) به خاطر علاقه و دوستی با خلفاء، نام فرزندانش را به نام آنها نامیده ولی خلفاء حاضر نشدند برای ابراز علاقه متقابل به امیرالمؤمنین(ع) نام آن حضرت و یا امام حسن و حسین(ع) را برای فرزندانشان انتخاب کنند؟
مگر علاقه و دوستی یک طرفه می‌شود؟
نکته چهارم: معروف است که یکی از عادات خلیفة دوم این بود که نام افراد را تغییر می‌داد و نام عمر را خود او برای فرزند امیرالمؤمنین(ع) انتخاب کرد.
در نتیجه، این نامگذاری‌ها ربطی به آن حضرت ندارد تا به این وسیله مردم را فریب دهند.
بلاذری در انساب الاشراف می‌نویسد:
و کان عمر بن الخطاب سمّی عمر بن علیّ بإسمه.[33]
عمر بن الخطاب فرزند علی(ع) را به نام خویش نامگذاری کرد.
ذهبی در شرح حال عمر بن علی بن ابی طالب می‌نویسد:
و مولده فی أیام عمر فعمر سمّاه بإسمه.[34]
عمر بن علی در زمان خلیفة دوم متولد شد و عمر نام خودش را بر او نهاد.
نکته پنجم: مگر نام ابوبکر و عمر و عثمان، تنها منحصر به نام خلفاء است و در زمان پیامبر کسی دیگر به این نام‌ها نامگذاری نشده است؟!
ابن حجر در کتاب الاصابه ذیل نام عمر،
 بیست و یک نفر از صحابه را نام می‌برد که اسمشان عمر بوده است.
همچنین ذیل نام عثمان، بیست شش نفر از صحابه را نام می‌برد که اسمشان عثمان بوده است.
آیا می‌شود گفت همة این نامگذاری‌ها به خاطر علاقه به خلفاء بوده است؟
امیرالمؤمنین(ع) در علت نامگذاری یکی از فرزندانشان را به نام عثمان فرمودند:
انّما سمّیته بإسم أخی عثمان بن مظعون.[35]
فرزندم را به نام برادرم عثمان بن مظعون نامیدم.
در نتیجه نامگذاری فرزندان امیرالمؤمنین(ع) به نام‌های ابوبکر و عمر و عثمان نه تنها ربطی به خلفاء ندارد بلکه هیچ دلیلی بر روابط خوب اهل بیت(ع) با دستگاه خلافت نخواهد بود.سؤال 26مگر حضرت علی(ع) حقّ خود را مطالبه نکرد؟
کسانی که می‌گویند اگر حضرت علی(ع) حقّی در خلافت داشت چرا خود آن حضرت از آن حرفی نزد، آیا صحیح بخاری و مسلم را خوانده‌اند؟ آنجا که به نقل از حضرت علی(ع) خطاب به ابوبکر می‌نویسد:
و لکنّا کنّا نری لنا فی هذا الامر نصیباً فاستبدّ علینا.[36]
ما در امر خلافت سهمی داشتیم ولی شما بر ما استبداد کردید.
سؤال 27آیا صحابه به پیامبر(ص) بی ادبی کردند یا صحیح بخاری دروغ می‌گوید؟
صحابه پرستانی که معتقدند همة صحابة پیامبر عادل بودند و پیروی از هر یک آنان باعث هدایت است آیا تا به حال این حدیث را از صحیح بخاری شنیده‌اند؟
عن جابر قال: أقبلت عیر و نحن نصلّی مع النّبی الجمعة فانفضّ الناس إلاّ إثنی عشر رجلاً فنزلت هذه الآیة: (و إذا رأوا تجارة أو لهوا انفضوا إلیها و ترکوک قائماً).[37]
جابر می‌گوید: ما با رسول اکرم(ص) در حال برگزاری نماز جمعه بودیم، کاروانی (تجاری) آمد. همة صحابه، پیامبر را تنها گذاشتند و به سوی کاروان رفتند مگر دوازده نفر. سپس این آیه نازل شد: هنگامی که تجارت یا سرگرمی و لهوی را ببینند پراکنده می‌شوند و به سوی آن می‌روند و تو را ایستاده به حال خود رها می‌کنند.
جای شگفتی است، صحابه‌ای که این قدر رعایت ادب را نکرده و پیامبر را در نماز جمعه و در حال خطبه خواندن رها کردند و به سوی کاروان تجاری شتافتند، 
آیا لیاقت دارند که از آنان پیروی کنیم؟
سؤال 28آیا گروهی از صحابه که به عایشه تهمت زنا زدند راستگو بودند؟
کسانی که می‌گویند همة صحابه عادل و راستگو بودند و تمام گفته‌های آنان را باید بدون تحقیق پذیرفت، آیا این آیة شریفه را ندیده‌اند که خداوند می‌فرماید:
(إن الذین جاؤوا بالإفک عصبة منکم).[38]
کسانی که تهمت عمل نامشروع را به همسر پیامبر زدند از خود شما (اصحاب) هستند.
آیا صحابه‌ای که چنین تهمتی را به همسر رسول خدا(ص) زدند راستگو بودند یا دروغگو؟
اگر دروغگو باشند که عادل نیستند. 
و اگر راستگو باشند آیا شما معتقدید که عایشه مرتکب زنا شده است؟
البته شیعه معتقد است همسران هیچیک از پیامبران اهل زنا نبودند و این تهمت از طرف رهبران اهل تسنن به همسر رسول خدا وارد شده است.
سؤال 29برخی از صحابه دروغگو و فاسق هستند یا قرآن اشتباه کرده؟
خداوند در قرآن می‌فرماید:
(إن جاءکم فاسق بنبأ فتبیّنوا أن تصیبوا قوماً بجهالة فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین).[39]
ای کسانی که ایمان آوردید اگر فاسقی برای شما خبر آورد جستجو کنید.
مفسران[40] و محدثان می‌نویسند: این آیه به مناسبت دروغی بود که ولید بن عقبه (صحابی) به پیامبر(ص) گفت، نازل شده است.
آیا دروغگویی به عدالت صدمه وارد نمی‌کند؟
اگر واقعا صحابه هم دروغ می‌گفتند آیا می‌شود به همة آنان اطمینان کرد و دین خدا و سنت پیامبر را از آنان گرفت؟
با وجود اهل بیت پیامبر(ص) که به نصّ آیة تطهیر، معصوم از هر گناهی هستند و هرگز گناه و اشتباه نمی‌کنند و به یقین، اسلام واقعی و سنت پیامبر را بدون کم و زیادی در اختیار ما قرار می‌دهند آیا اجازه داریم دین خود را از صحابة پیامبر بگیریم در حالی که به نص آیة قرآن، دروغگو و فاسق هستند و نمی‌توان به آنها اطمینان کرد؟!سؤال 30خطاب آیات نفاق با کیست؟
کسانی که همة صحابة پیامبر را عادل و راستگو و اهل بهشت می‌دانند، آیا تا به حال قرآن خوانده‌اند؟
آیا می‌دانند سوره منافقین و آیات نفاق در شأن چه کسانی نازل شده است؟
آیا مخاطب این آیات غیر از کسانی هستند که در اطراف پیامبر و به عنوان صحابی معروف بودند؟
آیا باز هم می‌شود گفت: به تمام صحابة پیامبر بدون تحقیق در اعمال و رفتارشان باید اطمینان کرد و اسلام و سنت پیامبر را باید از آنها گرفت؟سؤال 31آیا صحابه، قصد کشتن پیامبر(ص) را داشتند؟
این مطلب که برخی از صحابه قصد داشته‌اند رسول خدا(ص) را ترور کنند، از دیدگاه شیعه و سنی قطعی است.
خداوند در قرآن می‌فرماید:
(یحلفون بالله ما قالوا و لقد قالوا کلمة الکفر و کفروا بعد إسلامهم و همّوا بما لم ینالوا...).[41]
منافقان به نام خدا سوگند یاد می‌کنند که چیز بدی نگفتند (چنان نیست) آنان سخنان کفرآمیز بر زبان آوردند و بعد از اسلام آوردن، کافر شدند و تصمیماتی اتخاذ کردند که موفق به انجام آن نشدند (سوء قصد به جان رسول خدا).
بسیاری از مفسرین اهل سنت در تفسیر (و همّوا بما لم ینالوا) گفته‌اند که مراد کسانی هستند که قصد داشتند در بازگشت از جنگ تبوک رسول خدا(ص) را ترور نمایند.
سیوطی جریان را این‌گونه نقل کرده است:
عروه می‌گوید: هنگامی که رسول الله(ص) با مسلمین از تبوک مراجعت می‌کردند و در راه مدینه به سیر خود ادامه می‌داد، گروهی از اصحاب آن حضرت، اجتماعی کردند و تصمیم گرفتند که آن جناب را در یکی از گردنه‌های بین راه، به طور مخفیانه از بین ببرند. و در نظر داشتند که با آن حضرت از راه عقبه حرکت کنند.
پیغمبر اکرم(ص) از این تصمیم خائنانه آنان مطلع شدند و فرمودند: هر کس میل دارد از راه بیابان برود؛ زیرا که آن راه وسیع است و جمعیت به آسانی از آن می‌گذرد، حضرت رسول(ص) هم از راه عقبه که منطقه کوهستانی بود به راه خود ادامه داد، اما آن چند صحابه که اراده قتل پیغمبر را داشتند برای این کار مهیا شدند، و صورت‌های خود را پوشانیدند و جلو راه را گرفتند. حضرت رسول امر فرمود، حذیفة بن یمان و عمار بن یاسر در خدمتش باشند، و به عمار فرمود: مهار شتر را بگیرد و حذیفه همه او را سوق دهد، در این‌ هنگام که راه می‌رفتند ناگهان صدای دویدن آن جماعت را شنیدند، که از پشت سر حرکت می‌کنند و آنان حضرت رسول را در میان گرفتند و در نظر داشتند قصد شوم خود را عملی کنند.
پیغمبر اکرم(ص) از این جهت به غضب آمد، و به حذیفه امر کرد که آن جماعت منافق را از آن جناب دور کند، حذیفه به طرف آنها حمله کرد و با عصائی که در دست داشت، بر صورت مرکب‌های آنها زد و خود آنها را هم مضروب کرد، و آنها را شناخت، پس از این جریان خداوند آنها را مرعوب نمود و آنها فهمیدند که حذیفه آنان را شناخت و مکرشان آشکاکر شده است، و با شتاب و عجله خودشان را به مسلمین رسانیدند و در میان آنها داخل شدند.
بعد از رفتن آنها حذیفه خدمت حضرت رسول(ص)، رسید، و پیامبر فرمود: حرکت کنید، و با شتاب از عقبه خارج شدند، و منتظر بودند تا مردم برسند، پیغمبر اکرم(ص) فرمود: ای حذیفه شما این افراد را شناختید؟ عرض کرد: مرکب فلان و فلان را شناختم، و چون شب تاریک بود، و آنها هم صورت‌های خود را پوشیده بودند، از تشخیص آنها عاجز شدم.
حضرت فرمود: فهمیدید که اینها چه قصدی داشتند و در نظر داشتند چه عملی انجام دهند؟ گفتند: مقصود آنان را ندانستیم، گفت: این جماعت در نظر گرفته بودند از تاریکی شب استفاده کنند و مرا از کوه به زیر اندازند، عرض کردند:
یا رسول الله! امر کنید تا مردم گردن آنها را بزنند، فرمود: من دوست ندارم مردم بگویند که محمد اصحاب خود را متهم می‌کند و آنها را می‌کشد، سپس رسول خدا آنها را معرفی کرد و فرمود: شما این موضوع را ندیده بگیرید و ابراز نکنید.[42]سؤال 32آیا ابوبکر و عمر و عثمان، قصد داشتند پیامبر(ص) را ترور کنند؟
ابن حزم اندلسی اعتراف می‌کند که ابوبکر و عمر و عثمان قصد کشتن پیامبر را داشته‌اند.
وی حدیث را از ولید بن جُمیع این‌گونه نقل کرده است:
إنّ أبابکر و عمر و عثمان و طلحة و سعد بن ابی وقاص أرادوا قتل النبی و إلقاءه من العقبة فی تبوک.[43]
ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و سعد بن ابی وقاص در تبوک تصمیم گرفتند پیامبر را از کوه‌ها در عقبه پایین بیندازند و حضرت را به قتل برسانند.
گرچه ابن حزم این حدیث را به خاطر وجود ولید بن جُمیع تضعیف کرده است اما با مراجعه به سایر کتب رجالی معتبر اهل تسنن، معلوم می‌شود که او شخصی راستگو و احادیثش صحیح است. اضافه بر اینکه مسلم در صحیحش دو مرتبه از ولید بن جُمیع حدیث نقل کرده است و ابن بهترین دلیل بر معتبر بودن احادیث وی می‌باشد؛ زیرا اهل تسنن معتقدند تمام رجال و تمام روایات کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم صحیح و معتبر است.سؤال 33آیا سنت پیامبر(ص) را از صحابه‌ای بگیریم که با پیامبر مخالفت می‌کردند؟
آیا خبر دارید بعضی از همین صحابه‌ای که شما این قدر در نقل فضائل آنها افراط می‌کنید در حدیبیه چه عملکردی داشتند؟
در سال ششم هجری رسول اکرم(ص) به قصد انجام عمره راهی مکه شدند، ولی به خاطر مشکلاتی که قریش به وجود آورد، مصلحت ندیدند که آن سال برای انجام عمره وارد مکه شوند لذا پیمان صلحی را با کفار امضا کردند. این تصمیم رسول اکرم(ص) بر اکثر اصحابی که همراه آن حضرت بودند سنگین تمام شد زیرا آنها علاقه به جنگ داشتند، لذا وقتی که صلحنامه امضا شد بنابر آنچه بخاری نقل کرده رسول اکرم (ص) خطاب به اصحاب فرمودند:
قوموا فانحروا ثم إحلقوا. قال: فوالله ما قام منهم رجل حتی قال ذلک ثلاث مرّات، فلمّا لم یقم منهم أحد دخل علی أم سلمه فذکر لها ما لقی الناس.[44]
برخیزید و شترها را قربانی کنید، سپس سر بتراشید. راوی می‌گوید: به خدا قسم هیچ‌یک از صحابه برنخواستند تا اینکه رسول اکرم همین دستور را سه مرتبه تکرار فرمودند. بعد از آنکه کسی از آن حضرت اطاعت نکرد رسول اکرم بر ام سلمه وارد شد و جریان را (به عنوان درد دل) برای او نقل فرمود.
صحابه پرستانی که به دروغ خود را اهل سنت نامیده‌اند، آیا شما دستورات پیامبر اکرم را جزء سنت آن حضرت نمی‌دانید؟
چرا از کسانی پیروی می‌کنید که نسبت به سنت پیامبر بی اعتنایند و از اوامر آن حضرت سرپیچی می‌کنند؟
شما اهل سنت پیامبر هستید یا اهل سنت صحابه؟سؤال 34اگر کسی در نبوت پیامبر(ص) شک کند، مسلمان است؟
آیا به شما گفته‌اند که خلیفة دوم در جریان حدیبیه در نبوت پیامبر(ص) شک کرد؟
بخاری در ضمن شرح جریان حدیبیه از عمر بن الخطاب نقل می‌کند که گفت:
فأتیت نبیّ الله فقلت: ألست نبیّ الله حقّاً؟ قال: بلی. قلت: ألسنا علی الحقّ و عدوّنا علی الباطل؟ قال: بلی. قلت: فلمَ نعطی الدنیّة فی دیننا؟ إذاً قال: إنّی رسول الله و لست أعصیه...[45]
عمر می‌گوید: نزد پیامبر رفتم و به او گفتم آیا تو پیامبر بر حقّ نیستی؟ پیامبر فرمود: چرا هستم. سپس به او گفتم: آیا ما به حقّ و دشمنان ما بر باطل نیستید؟ پیامبر فرمود: همین طور است. سپس گفتم: چرا در دینمان خار و ذلیل شویم؟ آنگاه پیامبر فرمود: من رسول خدایم و او را معصیت نمی‌کنم.
اگر کسی به نبوت رسول اکرم(ص) به طور کامل اعتقاد داشته باشد آیا این‌طور با شک و تردید سؤال می‌کند؟
جواب پیامبر خود حاکی از این است که سؤال کننده در رسالت آن حضرت دچار شک و تردید شده، چون پیامبر در جواب عمر، با تأکید بر رسالت خود می‌فرمایند:
«انّی رسول الله و لست أعصیه».
من پیامبر خدایم و او را معصیت نمی‌کنم.
اگر واقعا خلیفة دوم در نبوت پیامبر شک نداشت، بیان این جمله از رسول اکرم(ص) لغو و بیهوده است. و رسول الله کار لغو نمی‌کند.
در ادامه باز عمر از کلمات پیامبر قانع نمی‌شود و گویا فرمایش آن حضرت را معتبر نمی‌داند، لذا نزد ابوبکر رفته و از او همان سؤالاتی را که از پیامبر پرسیده دوباره می‌پرسد:
فأتیت ابابکر فقلت: یا ابابکر ألیس هذا نبیّ الله حقّاً؟ ...إذا قال: أیّها الرجل إنّه لرسول الله و لیس یعصی ربّه.
عمر می‌گوید: سپس نزد ابابکر رفتم و گفتم: ای ابابکر آیا این شخص پیامبر بر حقّ نیست؟ ابوبکر گفت: همینطور است... تا اینکه ابابکر به من گفت: ای مرد او رسول الله است و معصیت خدا نمی‌کند.
کسی که این‌گونه از پیامبر سؤال می‌کند و قانع نمی‌شود و دوباره نزد ابوبکر می‌رود و عیناً همان سؤالات را تکرار می‌کند، آیا به رسالت پیامبر اعتقاد دارد؟
کسی که جواب پیامبر را نمی‌پذیرد و همان سؤالات را از دیگری می‌پرسد آیا می‌توان گفت معتقد به رسول الله است؟
جالب اینجاست که ابوبکر هم فهمید که خلیفة دوم در نبوت پیامبر دچار تردید شده لذا او هم تأکید می‌کند که:
ایّها الرجل انّه لرسول الله و لیس بعصی ربه.
ای مرد او پیامبر خداست و معصیت نمی‌کند.
گرچه همین حدیثی که از بخاری نقل کردیم اثبات کرد که عمر بن الخطاب در نبوت پیامبر شک کرده است اما سایر منابع اهل تسنن کلماتی را از عمر نقل کرده‌اند که خودش به طور آشکار به این مسأله اعتراف کرده است.
سیوطی و دیگران این کلمات را نیز در حدیبیه از عمر نقل کرده‌اند که گفت:
فقال عمر بن الخطاب: و الله ما شککت منذ أسلمت إلا یومئذ.[46]
عمر گفت: به خدا قسم از روزی که اسلام آوردم (در نبوت پیامبر) شک نکردم مگر امروز.
نبوت یکی از اصول دین است که همة مسلمین آن را قبول دارند و اگر کسی در یکی از اصول دین شک کند مسلمان نیست و کافر خواهد بود.
با توجه به حدیثی که از صحیح بخاری نقل کردیم آیا عمر بن الخطاب به خاطر شک در نبوت، کافر است یا صحیح بخاری دروغ می‌گوید؟!سؤال 35آیا خبر دارید عمر بن الخطاب که به دروغ او را شجاع نامیده‌اند از جنگ‌ها فرار می‌کرده؟
برخی از اصحاب پیامبر، در جنگ‌های مختلف پا به فرار گذاشته و رسول اکرم را تنها گذاشتند.
یکی از آن فراریان عمر بن الخطاب است.
بخاری در صحیحش به نقل از ابا قتاده آنجا که جنگ حنین را تشریح می‌کند می‌نویسد:
و انهزم المسلمون و انهزمت معهم فإذاً بعمر بن الخطاب فی الناس.[47]
در حنین همة صحابه فرار کردند و من هم با آنان فرار کردم که در این حال عمر بن الخطاب را میان فراریان دیدم.
آیا این همان شجاعتی است که پیروانش برای او نقل می‌کنند؟!سؤال 36باز هم فرار؟!
صحابه در برخی از جنگ‌ها غیر از حنین نیز فرار کرده و پیامبر(ص) را تنها گذاشتند.
بخاری می‌نویسد:
و أقبلوا منهزمین... و لم یبق مع النبیّ غیر إثنی عشر رجلاً.[48]
در جنگ احد همة صحابه فرار کردند و غیر از دوازه نفر کسی دیگر با پیامبر نبود.سؤال 37قرآن دربارة فراریان از جنگ چه می‌گوید؟
با توجه به آنچه صحیح بخاری از فرار صحابه نقل کرد و با دقت در این آیة شریفه که خداوند می‌فرماید:
(و من یولهم یومئذ دبره إلا متحرفا لقتال أو متحیزا إلی فئة فقد باء بغضب من الله و مأواه جهنم و بئس المصیر).[49]
هر که در روز جنگ به آنها پشت نمود و فرار کرد به طرف خشم و غضب خداوند روی آورده و جایگاهش دوزخ است که بدترین منزل خواهد بود مگر آنکه از سمت راست به سمت چپ، یا از قلب لشکر به دو طرف برای مصالح جنگی برود یا از فرقه‌ای به کمک فرقه‌ای دیگر بشتابد.
با وجود اینکه بسیاری از صحابه در جنگ‌های مختلف فرار می‌کردند و قرآن نیز وعده آتش به آنان داده، آیا می‌توان همة صحابه را عادل دانست و بدون تحقیق و بررسی، تمام گفتار و کردار آنان را دین قلمداد کرد و چشم بسته از آنان پیروی نمود؟!سؤال 38برخی از صحابه مرتد شدند یا صحیح بخاری دروغ می‌گوید؟
کسانی که نسبت به اصحاب پیامبر تعصب نشان می‌دهند و همة آنها را عادل می‌دانند و دین خود را از آنان می‌گیرند، آیا این حدیث صحیح بخاری را خوانده‌اند؟
آنجا که به نقل از پیامبر اکرم(ص) چنین نقل می‌کند:
إنّ إناساً من أصحابی یؤخذ بهم ذات الشمال فأقول: أصحابی أصحابی. فیقال: أنّهم لم یزالوا مرتدین علی أعقابهم منذ فارقتهم.[50]
پیامبر فرمودند: گروهی از اصحاب من را در قیامت به سمت جهنم می‌برند و من می‌گویم: اصحابم اصحابم، گفته می‌شود اینها بعد از تو مرتد شدند.
آیا باز هم می‌شود به همة صحابه خوش‌بین بود و هرآنچه را گفته‌اند و عمل کرده‌اند را بدون تحقیق پذیرفت؟
آیا معقول است دین‌مان را از صحابه‌ای بگیریم که طبق این حدیث بسیاری از آنان بعد از پیامبر مرتد شدند؟!سؤال 39آیا شما از صحابه شرابخوار پیروی می‌کنید؟!
اهل تسنن معتقدند که پیامبر اکرم(ص) در ضمن حدیثی می‌فرماید:
أصحابی کالنّجوم بأیّهم إقتدیتم إهتدیتم.[51]
اصحاب من مانند ستارگانند، از هر یک پیروی کنید هدایت می‌شوید.
صحیح بخاری حدیث نقل کرده که ولید بن عقبه (صحابی) شراب خورد و عثمان دستور داد او را هشتاد ضربه تازیانه بزنند.
آیا به نظر شما اگر کسی از او پیروی کند و شراب بخورد هدایت شده؟سؤال 40صحابة زناکار قابل پیروی است؟
صحیح مسلم حدیثی نقل کرده است که پیامبر(ص) یکی از صحابه را به خاطر زنای محصنه سنگسار کرد.
عن أبی هریرة انه قال: أتی رجل من المسلمین رسول الله و هو فی المسجد. فناداه فقال: یا رسول الله إنی زنیت. فأعرض عنه. فتنحی تلقاء وجهه فقال له یا رسول الله إنّی زنیت فأعرض عنه حتی ثنی ذلک علیه أربع مرّات فلمّا شهد علی نفسه أربع شهادات، دعاه رسول الله فقال: إبک جنون؟ قال: لا. قال: فهل أحصنت؟ قال: نعم. فقال رسول الله: إذهبوا به فأرجموه.[52]
ابو هریره می‌گوید: پیامبر در مسجد بودند که یکی از اصحاب، خدمت آن حضرت رسید. صدایش را بلند کرد و گفت: یا رسول الله من زنا کردم.
پیامبر اکرم اعتنایی نکرد. تا اینکه چهار مرتبه بر زنا اعتراف کرد، پس از آن پیامبر خطاب به آن صحابی فرمودند: آیا دیوانه‌ای؟ گفت: نه. پیامبر فرمودند: آیا مرتکب زنای محصنه شدی؟ پاسخ داد: آری. سپس پیامبر فرمودند: او را ببرید و سنگسار کنید.
برادران اهل تسنن! آیا باز هم معتقدید که همة صحابة پیامبر مانند ستارگانند و از هر کدام پیروی کنید هدایت می‌شوید؟!
آیا شما دینتان را از این صحابة بی‌دین گرفته‌اید؟!
آیا عقل شما حکم نمی‌کند که به خاطر وجود چنین افراد فاسدی نباید به همة صحابه اعتماد کرد؟
چرا اهل بیت پاک پیامبر(ص) را رها کرده و به این‌گونه افراد فاسق فاسد اقتدا کرده‌اید؟سؤال 41باز هم شرابخواری صحابه؟
محمد بن جریر طبری این عالم توانمند و معتبر اهل تسنن نقل کرده است که آیة تحریم خمر سه مرتبه نازل شد و در هر مرتبه باز برخی از اصحاب پیامبر شراب می‌خوردند. بعد از اینکه برای دومین مرتبه آیة تحریم خمر نازل شد، خبر به پیامبر اکرم(ص) رسید که یکی از صحابه شراب خورده و بر کشته شدگان از کفار در جنگ بدر نوحه سرایی می‌کند:
حتّی شربها رجل فجعل ینوح علی قتلی بدر، فبلغ ذلک رسول الله فجاء فزعاً یجرّ ردائه من الفزع حتی انتهی البه... فرفع رسول الله شیئاً کان بیده لیضربه قال: أعوذ بالله من غضب الله و رسوله فأنزل الله تحریمها: (یا أیها الذین آمنوا إنما الخمر (الی قوله) فهل أنتم منتهون) فقال عمر بن الخطاب: انتهینا انتهینا.
تا اینکه بعد از تحریم دوم فردی از صحابه شرب خمر کرد و بر کشته شدگان بدر نوحه سرایی می‌کرد، خبر به رسول اکرم رسید. حضرت با عصبانیت به راه افتادند به‌گونه‌ای که عبای حضرت از شدت عصبانیت به زمین کشیده می‌شد تا اینکه به آن شخص رسیدند، چیزی را بلند کردند تا او را بزنند، گفت: پناه می‌برم از غضب خدا و رسولش. در اینجا بود که برای سومین بار آیة تحریم خمر نازل شد تا آنجا که خداوند فرمود: آیا خودداری خواهید کرد؟
عمر بن الخطاب گفت: از نوشیدن شراب خودداری می‌کنیم، خودداری می‌کنیم.سؤال 42آیا می‌دانید پیامبر(ص) می‌خواستند عمر بن الخطاب را به خاطر شرابخواری کتک بزنند؟
آیا تا به حال به مردم گفته‌اید که زمخشری این عالم بزرگ و معتبر اهل تسنن، نام آن صحابی که به خاطر شرب خمر رسول اکرم(ص) را به غضب آورد تا آنجا که پیامبر می‌خواستند او را کتک بزنند، فاش کرده است؟
گرچه طبری و دیگران همین جریان را نقل کرده‌اند اما به خاطر حفظ آبروی خلیفه از آوردن نام او خودداری کرده‌اند.
زمخشری می‌نویسد:
فشربها من شرب من المسلمین حتی شربها عمر بن الخطاب... ثم قعد ینوح علی قتلی بدر... فبلغ ذلک رسول الله فخرج مغضباً یجرّ ردائه فرفع شیئاً کان فی یده لیضربه فقال: أعوذ بالله من غضب الله و رسوله فأنزل الله تعالی: انما یرید الشیطان... إلی قوله: فهل أنتم منتهون. فقال عمر: انتهینا.[53]
بعد از آنکه برای دومین مرتبه آیة تحریم شرب خمر نازل شد، همچنان برخی از صحابه شراب می‌خوردند، تا اینکه عمر بن الخطاب شراب خورد و در حال مستی بر کشته شدگان جنگ بدر نوحه سرایی می‌کرد. خبر به رسول اکرم رسید. پیامبر آنچنان غضبناک شدند که در هنگام راه رفتن عبای آن حضرت روی زمین کشیده می‌شد؛ پیامبر چیزی را بلند کردند تا عمر را بزند، عمر گفت: به خدا پناه می‌برم از غضب خدا و رسولش. سپس این آیه نازل شد... تا آنجا که خداوند فرمود: آیا خودداری خواهید کرد؟ عمر گفت: از نوشیدن شراب خودداری می‌کنیم.سؤال 43آیا خلیفة دوم تا روزهای آخر عمرش شراب می‌خورده؟
احمد بن حنبل از عبدالله بن عمر این حدیث را نقل کرده است:
فقال سالم: فسمعت عبدالله بن عمر یقول: قال عمر: إرسلوا إلی طبیبنا ینظر جرحی هذا. قال: فأرسلوا إلی طبیب من العرب فسقی عمر نبیذاً فشبّه النبیذ بالدّم من الطعنة التی تحت السرّة.[54]
سالم می‌گوید: از فرزند عمر شنیدم که گفت: پدرم عمر بن الخطاب فرستاد تا دکتر او را حاضر کرده تا به جراحتش (همان جراحتی که ابو لؤلؤ به او زد) نگاهی بیندازد. طبیب شراب به عمر داد و او خورد و از آن جراحتی که زیر نافش ایجاد شده بود، خون همراه شراب خارج شد.
ابن سعد در طبقات همین جریان را نقل کرده است اما با این اضافه که بعد از آنکه عُمر مجروح شد، مردم به خلیفه گفتند:
یا امیرالمؤمنین لو شربت شربةً، فقال: إسقونی نبیذاً و کان من أحبّ الشراب الیه.[55]
مردم گفتند: ای خلیفه خوب است مایعی بخوری. عمر گفت: برای من شراب بیاورید. راوی می‌گوید: شراب دوست داشتنی‌ترین نوشیدنی نزد عمر بوده است.
آیا در این زمان هنوز آیة تحریم شرب خمر نازل نشده بود؟
برادران اهل تسنن! با توجه به حدیثی که نقل می‌کنید و پیروی از همة صحابه را باعث هدایت می‌دانید و با دقت در این اعمال و رفتار برخی از صحابه و حتی خلیفة دوم که به شرابخواری مشغول بودند آیا شما پیروی از آنها را باعث هدایت می‌دانید؟
آیا مسلمانان اجازه دارند به تبعیت از اصحاب پیامبر و مخصوصاً عمر بن الخطاب شراب بنوشند؟!سؤال 44آیا عایشه، عثمان را کافر خوانده است؟
کسانی که نسبت به توهین به صحابه حساسیت نشان می‌دهند تا آنجا که توهین کننده را کافر می‌خوانند آیا خبر دارند که أم المؤمنین عایشه به خلیفة سوم جسارت می‌کرده و حتی او را کافر خطاب کرده است؟
بعد از کشته شدن عثمان، یکی از کسانی که به بهانه خون عثمان، میان مسلمین تفرقه انداخت و مقابل امیرالمؤمنین(ع) ایستاد، عایشه بود. در حالی که خودش جزء مهمترین کسانی بود که مردم را علیه عثمان تحریک می‌کرد تا عثمان کشته شد.
طبری می‌نویسد:
و هی تقول: قتل والله عثمان مظلوماً و الله لأطلبنّ بدمه فقال لها إبن أم کلاب و لم فو الله إنّ أوّل من أمال حرفه لأنت و لقد کنت تقولین أقتلوا نعثلاً فقد کفر.[56]
عایشه می‌گفت: به خدا قسم عثمان مظلوم کشته شد و خون او را مطالبه خواهم کرد. ابن ام کلاب به عایشه گفت: عایشه! به خدا قسم اولین کسی که با عثمان مخالفت کرد تو بودی. تو همواره خطاب به عثمان می‌گفتی: بکشید این کفتار پیر را که کافر شده است.
(حال چطور از او دفاع می‌کنی؟)سؤال 45آیا عمر بن الخطاب در حضور پیامبر(ص) به یکی از صحابه فحش داد؟
مسلم در صحیحش می‌نویسد:
عمر بن الخطاب در حضور پیامبر به حاطب بن أبی بَلتَعه (یکی از صحابی جلیل القدر اهل بدر) ناسزا گفت و او را منافق خواند و خواست او را گردن بزند.[57]
برادران اهل تسنن! مگر شما حدیث نقل نکردید که پیروی از همة صحابه باعث هدایت است؟
اگر کسی به خلیفة دوم اقتدا کند و به اصحاب پیامبر توهین نماید آیا هدایت شده است؟سؤال 46توهین عثمان به صحابة پیامبر(ص)؟
آیا می‌دانید خلیفة سوم عثمان بن عفان چه فحش‌های زشتی به جناب عمّار یاسر این صحابة جلیل القدر پیامبر داده است؟
آیا شنیده‌اید که عثمان بن عمار گفته است:
یا عاضّ إیر أبیه.[58]
ای کسی که آلت پدرت را به دندان می‌گیری.
البته توهین‌های خلیفه به همین چند جمله خلاصه نمی‌شود بلکه وی به جناب ابن مسعود، ابوذر و سایر اصحاب پیامبر نیز جسارت‌هایی کرده است که پرداختن به موارد آن این جزوه را از اختصار خارج می‌کند. انشاء الله نمونه‌هایی از جسارت‌های صحابه به یکدیگر را در کتابی مستقل به چاپ خواهیم رساند تا همگان بدانند برخی از اصحاب پیامبر و حتی خلفاء رعایت ادب را نمی‌کردند و گاه و بی‌گاه لب به دشنام یکدیگر می‌گشودند.سؤال 47آیا عایشه معاویه را لعنت می‌کرد؟
آیا خبر دارید عایشه بعد از هر نماز معاویه را لعنت می‌کرده است؟ ابن أثیر جریان را این‌گونه نقل کرده است:
فلمّا بلغ ذلک (قتل محمد بن ابی بکر) عائشة جزعت علیه جزعاً شدیداً و قتنت فی دبر الصلاة تدعوا علی معاویة.[59]
وقتی خبر کشته شدن محمد بن ابی بکر به عایشه رسید بسیار ناراحت شد و بعد از هر نماز معاویه را لعنت می‌کرد.
برادران اهل تسنن! با توجه به آنچه نقل شد، چرا هنگامی که به صحابه توهین می‌شود عصبانی شده و حکم کفر و قتل صادر می‌کنید؟
مگر نه این است که خودتان حدیث نقل کردید که پیروی از همة صحابة پیامبر باعث هدایت است؟
اگر فحش دادن به صحابه کفر است، آیا جرأت می‌کنید عمر بن الخطاب و عایشه و عثمان و سایر صحابه‌ای که در موارد گوناگون به یکدیگر توهین می‌کردند را کافر بدانید؟!سؤال 48آیا می‌دانید صحابه در حضور پیامبر(ص) با هم کتک‌کاری می‌کردند؟
کسانی که صحابة پیامبر را آن‌قدر بالا برده‌اند که گویا آنها را می‌پرستند، آیا خبر دارند که همین صحابه گاهی در حضور رسول خدا(ص) با هم کتک‌کاری می‌کردند؟
بخاری جریان را این‌گونه نقل می‌کند:
در حضور پیامبر گروهی از صحابه بعد از آنکه هر چه فحش خواستند نثار هم کردند، با دست و چوب و لنگه کفش به جان هم افتادند.[60]
آیا باز هم می‌توان این حدیث دروغ را باور کرد که به پیامبر نسبت داده‌اند که آن حضرت فرموده:
اصحاب من مانند ستارگانند از هر کدام پیروی کنید هدایت می‌شوید!!!سؤال 49دعوای ابوبکر و عمر در حضور پیامبر(ص)
آیا شنیده‌اید که ابوبکر و عمر بن الخطاب در حضور پیامبر با هم دعوا کردند به حدی که صدای آن دو بالا رفت سپس آیة نازل شد؟
بخاری جریان را این‌گونه نقل کرده است:
قال ابوبکر: ما أردت إلاّ خلافی. قال عمر: ما أردت خلافک فتماریا حتّی ارتفعت أصواتهما فنزل فی ذلک: (یا أیها الذین آمنوا لا تقدّموا بین یدی الله و رسوله) حتی انقضت.[61]
بعد از آنکه ابوبکر کسی را برای امیر بودن به پیامبر معرفی کرد و عمر کسی دیگر را، ابوبکر خطاب به عمر بن الخطاب گفت: تو همیشه قصد مخالفت با من را داری. عمر گفت: چنین نیست. دعوای آنها شدت یافت تا اینکه صدایشان بلند شد و این آیه نازل شد.
 
 
 
[1] . سوره بقره: 124.
[2] . سوره ص: 26.
[3] . سوره طه: 29.
[4] . سوره بقره: 30.
[5] . صحیح بخاری: 5 / 67 خ 190، کتاب فضائل اصحاب النبی، فضائل ابوبکر.
[6] . المحلی، ابن حزم اندلسی: 90 / 345، مسأله 1768، کتاب احکام الوصایا، اقوال المتاخرین فی حکم الوصیة بعتق اکثر من الثلث.
[7] . المنصف، ابن شیبه: 7 / 433، ح 37034، کتاب المغازی، باب ما جائ فی خلافة أبی بکر و سیرته فی الردة.
[8] . عقد الفرید، ابن عبد ربه، 4 / 259 ـ 260، کتاب العسجدة الثانیة فی الخلفاء و تواریخهم أیامهم، الذین تخلفوا عن بیعة ابی بکر.
[9] . تفسیر در المنثور، سیوطی: 5 / 50 ذیل آیة 36 سوره نور.
[10] . انساب الاشراف، بلاذری: 20 / 268، امر السقیفة.
[11] . این اعتراف ابوبکر در منابع متعددی نقل شده که ما به یک منبع کفایت می‌کنیم: تاریخ طبری: 2 / 619 حوادث سال 13 هجری، ذکر اسماء قضاته و کتابه.
[12] . صحیح بخاری: 5 / 252 ح 704، کتاب المغازی، اواخر باب غزوه خیبر.
[13] . صحیح بخاری: 8 / 587، کتاب المحاربین من اهل الکفر و الرده، باب رجم الحبلی من الزنا اذا أحصنت.
[14] . صحیح بخاری: 5 / 252، حدیث 704، کتاب المغازی، باب غزوه خیبر.
[15] . اثبات الوصیة، مسعودی شافعی: 124، فی خلافة ابابکر و عمر بن الخطاب.
[16] . صحیح بخاری، 5 / 252 ح 704، کتاب المغازی، باب غزوه خیبر.
[17] . صحیح مسلم: 1903، 40، حدیث 94، فضائل الصحابة،، باب مناقب فاطمة.
[18] . سوره احزاب: 57.
[19] . تاریخ بغداد، خطیب بغدادی: 13 / 188، رقم 7165، شرح حال معلی بن عبدالرحمان الواسطی.
[20] . تاریخ طبرسی، 2 / 63، ذکر الخبر عما کان من امر نبی الله.
[21] . مسند احمد بن حنبل: 1 / 331، مسند ابن عباس.
[22] . الفردوس، دیلمی: 2 / 191، حدیث 2952، باب الخاء.
[23] . شواهد التنزیل، حاکم حسکانی: 2 / 201 ـ 202 ذیل آیة اول سورة تحریم. کفایة الطالب. کنجی شافعی: 260 باب 62، مناقب ابن مغازلی: 266 حدیث 313، باب قوله انظروا الی هذا الکوکب.
به دلیل رعایت اختصار از منعکس کردن تصویر دو کتاب اخیر خودداری نمودیم و تنها تصویر کتاب اول را آورده‌ایم.
[24] . صحیح بخاری: 1 / 120 ح 112، کتاب العلم، باب کتابة العلم.
[25] . سوره نجم: 3 و 4.
[26] . سوره حشر: 7.
[27] . شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید: 12 / 20، خطبه 223، نکت من کلام عمر و سیرته.
[28] . فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ابن حجر عسقلانی: 1 / 169، کتاب العلم، باب کتابة العلم.
[29] . تاریخ طبری: 2 / 618، حوادث سال 13 هجری، تاریخ ابن خلدون، 2 / 85 ـ 86 ، خلافة عمر.
[30] . کنز العمال، متقی هندی، 1 / 183، حدیث 929، کتاب الاعتصام بالکتاب و السنة.
[31] . صحیح مسلم: 3 / 1379، حدیث 49، کتاب الجهاد و السیر، باب حکم الفیء.
[32] . صحیح بخاری: 5 / 252، حدیث 704، کتاب المغازی، باب غزوه خیبر.
[33] . انساب الاشراف، بلاذری: 20 / 413، ولد علی بن ابی طالب.
[34] . سیر اعلام النبلاء، ذهبی: 40 / 134، شرح حال عمر بن علی بن ابی طالب.
[35] . مقاتل الطالبیین، ابو الفرج اصفهانی: 55، شرح حال عثمان بن علی بن ابی طالب.
[36] . صحیح بخاری: 5 / 253، حدیث 706، کتاب المغازی، باب غزوة خیبر، صحیح مسلم: 3 / 1380، حدیث 52، کتاب الجهاد و السیر، باب قول النبی لا نورث ما ترکنا فهو صدقة.
[37] . صحیح بخاری: 3 / 119، حدیث 311، کتاب البیوع، باب قوله تعالی: (إذا رأوا تجارة أو لهوا انفضوا).
[38] . سوره نور: 11.
[39] . سوره حجرات: 6.
[40] . تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر: 4 / 185، ذیل آیة 6 سوره حجرات.
[41] . سوره توبه: 74.
[42] . تفسیر در المنثور، سیوطی: 3 / 259، ذیل آیة 74 سوره توبه.
[43] . المحلی، ابن حزم: 11 / 224، کتاب الحدود، ما ورد فی صفات المنافقین.
[44] . صحیح بخاری: 4 / 381، حدیث 932، کتاب الشروط، باب الشرور فی الجهاد و المصالحة مع اهل الحرب.
[45] . صحیح بخاری: 4 / 381، کتاب الشروط، باب الشروط فی الجهاد و مصالحه مع اهل الحرب.
[46] . تفسیر در المنثور، سیوطی: 6 / 77 ذیل آیة 25 سوره فتح.
[47] . صحیح بخاری: 5 / 273 حدیث 771، کتاب المغازی، باب قوله تعالی: (و یوم حنین إذ أعجبتکم کثرتکم).
[48] . صحیح بخاری: 365 حدیث 986، کتاب التفسیر، سوره آل عمران، باب قوله تعالی (و الرسول یدعوکم فی أخراکم).
[49] . سوره انفال: 16.
[50] . صحیح بخاری: 4 / 596 حدیث 1505، کتاب الانبیاء، باب قوله الله: (و اتخذ الله إبراهیم خلیلاً).
[51] . صحیح بخاری: 50 / 75، کتاب فضائل اصحاب النبی، باب مناقب عثمان.
[52] . صحیح مسلم: 3 / 1318 حدیث 1691، کتاب الحدود، باب رجم الثیب فی الزنا.
[53] . ربیع الابرار، زمخشری: 1 / 51، باب اللهو و اللعب و اللذات و القصف و ذکر التبذیر و ما یتصل به.
[54] . مسند احمد بن حنبل: 1 / 42، مسند عمر بن الخطاب، و نیز ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق 44 / 414، رقم 6 / 52، شرح حال عمر بن الخطاب.
[55] . طبقات ابن سعد، محمد بن سعد: 3 / 267 ـ 270، طبقات البدریین من المهاجرین، طبقه اولی، ذکر استخلاف عمر.
[56] . تاریخ طبری: 3 / 477 حوادث سال 36 هجری، قول عایشه: والله لابطلنّ بدم عثمان.
[57] . صحیح مسلم: 1 / 1941، حدیث 2494، کتاب فضائل الصحابة، باب من فضائل اهل البدر و فصه خاطب بن ابی بلتعه.
[58] . انساب الاشراف، بلاذری: 6 / 169، امر ابی ذر.
[59] . الکامل فی التاریخ: ابن اثیر: 3 / 357، حوادث سال 38 هجری، ذکر قتل محمد بن ابی بکر.
[60] . صحیح بخاری: 4 / 361، حدیث 897 ، کتاب الصلح، باب ما جاء فی الاصلاح بین الناس.
[61] . صحیح بخاری: 5 / 290 حدیث 812 ، کتاب المغازی، وفد بنی تمیم.
شورای غدیرخم پیامبر دست علی را بالا بردو فرمود من کنتو مولاء فهذا علی مولاء دست علی را پیامبر بالا برد هر شورایی بدون حظور امام علی و پیامبر باطل و شورای شیطان است

بسم اللهّ  الرّحمن الرّحیم

الحمدللهّ  ربِّ العالمین و صلَّ اللّه  علی محمَّد و آله الطاهرین

سلام به دوستان خوب و حقیقت طلب خودم

در این پست مطلبی را برایتان از حقیقت توحید جماعت عمریه نوشته‌ام تا بدانیم مشرک واقعی کیست و شرک چیست .

در مورد خداوند متعال عقیده ما شیعیان همان است که ائمه معصومین(ع) می‌فرمایند یعنی اصولاً در هر موردی هر چه ایشان بفرمایند برای ما حجت است .

خوب در مورد عبادت توحیدی این حدیث را ببینید خیلی زیباست:

أبی‌الحسن علی بن موسى الرضا (ع) قَالَ : أَوَّلُ عِبَادَةِ اللَّهِ مَعْرِفَتُهُ وَ أَصْلُ مَعْرِفَةِ اللَّهِ تَوْحِیدُهُ وَ نِظَامُ تَوْحِیدِهِ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ بِشَهَادَةِ الْعُقُولِ أَنَّ كُلَّ صِفَةٍ وَ مَوْصُوفٍ مَخْلُوقٌ وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَخْلُوقٍ أَنَّ لَهُ خَالِقاً لَیْسَ بِصِفَةٍ وَ لَا مَوْصُوف‏

امام رضا (ع) می‌فرمایند : اول عبادت یعنی مقدمه عبادت شناخت خداست و اصل شناخت خدا همان توحید یعنی یگانگی خداست و ساختار و نظام توحید یعنی نفی تمام صفات از وجود خداوند متعال چرا که عقل شهادت می‌دهد بر اینکه هر صفت و موصوفی مخلوق هست و هر مخلوقی خالقی دارد که نه صفت است و نه موصوف !

خوب این بخشی از عقیده ماست که هیچ صفتی (از صفتهای مخلوقات) را برای خدا قبول نداریم و آنرا شرک می‌دانیم ولی بشنوید از جماعت عمریه !!!

خدای جماعت عمریه نوجوان بدون ریش و مو فرفری است !

ابویعلى از ابن عباس نقل كرده كه پیامبر گرامى(صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود:

خداوند را به صورت نوجوانى دیدم كه هنوز موى صورتش در نیامده، سرش پرمو، پیچ پیچ (فرفرى) و داراى زیور آلات سرخ بود.

رأیت ربّی عزّ و جلّ، شابّ أمرد جعد قطط، علیه حلیة حمراء.

ابویعلى در كتاب دیگرش گفته: ابوزرعه دمشقى این روایت را صحیح شمرده ...

و أحمد بن حنبل گفته: این حدیث را بزرگان از صحابه روایت كرده‌اند و هر كس در صحت این روایت شك نماید او جهنمى و شهادت او پذیرفته نیست، سلام نباید به او داد و به هنگام مریضى از وى نباید عیادت كرد.

طبقات الحنابله، ج3، ص81، ج 82، ط ج مكتبه العبیكان، مكه المكرمه ج جامعة أم القرى، إبطال التأویلات لأبی یعلى، ج1، ص141، ط1 ج مكتبة دار الإمام الذهبی الكویت، 1410 هـ.،  إبطال التأویلات، ج1، ص145

حالا خودتان قضاوت کنید !

Képtalálat a következőre: „‫عکس عمر خطاب‬‎”



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







+ نوشته شده در سه شنبه 3 اسفند 1396برچسب:,ساعت 14:30 توسط امیر علی عرفانیان |




الله 18 سلطان 18 جانشین 18 مکتب18 جانشین 18 بدین 18 الله 18+64 دین = 82 امام 82 مهدی 82
جانشین حضر ت محمد ابن عبدالله 110 علی 110 جانشین اصلی آخرین پیامبر الهی 110 خلیفه اول امام واقعی
امشب شب قدرمی باشد23مهدی23رهبر23 طبیب23 الگوی 23جهان اسلام 23جانشینه 23 اصلی23ناب الله23 آئین23ملائک
سنگ کیسه صفرا اگه می خوای نمیری نخور نمکو روغنو شیرینی
قی کردن بهترین دوای جسم میباشد قی کردن از تجمع سنگ در کیسه صفراء جلو گیری می کند وقتی کیسه صفرا پر ش
به ابجد53 صلوات برمحمد53 احمد 53 علی26+27 فاطمه = 53 آل طاها آل یاسین53امام جانشین پیامبر53
شهید 319 اسلام واقعی 319 شهید 319 دین ناب محمد علی 319راه الهی الله 319 شهید 319 فلسفه دین 3319
سردار سلیمانی آیا وقت آن نرسیده تا جنایتکاران را سر جایشان بنشانیم
نام تو اسم اعظم پروردگار است منتخب رسول ابن عم نبی عم یتساءلون عن نباء العظیم الذی هم فیه مختلفون ثم
دین الله اصل اسلام 59 مهدی 59 دین واقعی اسلام 59 دین الله شیعه59 شیعه اصل اسلامه59دین واقعی اسلام59
چرا هفت حرف در سوره ی حــمــد نیست؟ «ث ، ج ، خ ،ز ، ش ، ظ ،ف»
ظالم عالم مقصر عالم کیست بدبخت عالم کیست مذهب عالم کیست 740اندیشه شیطان740مقصرعمر740
مذهب الله محمد53فاطمه علی53سعادتمند ترین 53اهل بیت پیامبر53احمددین نمونه الله 53 53دین کامل الله 53
چرا هفت حرف در سوره ی حــمــد نیست؟«ث ،ج ،خ ،ز،ش،ظ،ف» قدرت علمی امام مهدی میتواند عرش رابه لرزه درآو
رهبر آسمانی الله 59مهدی 59آخرین امام دین اسلام59 دین الله 34+25 اصل اسلام=59 مهدی59دین واقعی اسلام59
دین۶۴ الله محمدعلی۶۴جانشین محمدعلی۶۴دین۶۴الله محمدعلی۶۴تنها برگزیده دین۶۴نماینده غدیری۶۴ اصحاب یمین
بیماری های سگ مهمترین بیماری سگ میرینه تو خونه بوگندشم میمونه
فرمانده دلاور دین اسلامی 110 علی 110 دین الهی 110ریاضی در قرآن فضائل امام علی از نظر دشمنان امام علی
کشته شدگان بت پرست که به دست با کفایت مولاء علی در جنگها بدر احد خندق تبوک و فتح مکه
کشته شد زهرای اطهر زان سبب گفته در قرآن تمام آیه ها حق با علیست